مضبوطلغتنامه دهخدامضبوط. [ م َ ] (ع ص ) نیک نگاهداشته و حراست شده . و محفوظ. (از ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (ازاقرب الموارد) : آن اعمال و ولایت ها را چون شروان و شکی و دیگر اعمال به نان پاره بدیشان داد تا آن ثغر مضبوط ماند. (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص <span class="hl"
مضبوثلغتنامه دهخدامضبوث . [ م َ ] (ع ص ) جمل مضبوث ؛ شتر به داغ ضبثة رسیده . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). شتری که دارای داغ ضبثة باشد. (ناظم الاطباء). و رجوع به ضبثة شود.
اطلاعات مضبوطrecorded informationواژههای مصوب فرهنگستاناطلاعاتی که در هرنوع رسانهای ثبت یا ضبط شده باشد
گمدبتلغتنامه دهخداگمدبت . [ گ ُ م َ ب َ ] (اِخ ) نام رودی است که در هندوستان جریان دارد. (از تحقیق ماللهند ابوریحان ص 128).
مضبثلغتنامه دهخدامضبث . [ م ِ ب َ ] (ع اِ)شیر بیشه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). مضطبث . اسد. (اقرب الموارد). و رجوع به مضطبث و ماده ٔ بعد شود.
اطلاعات مضبوطrecorded informationواژههای مصوب فرهنگستاناطلاعاتی که در هرنوع رسانهای ثبت یا ضبط شده باشد
دقیقدیکشنری فارسی به عربیحرفي , حريص , دقيق , صوت , عرض , غير ملحوظ , فطن , مادة مقلصة , متانق , مضبوط , معين
شرح حالanamnesisواژههای مصوب فرهنگستان1. نوشتهای مضبوط دربارة مُراجع یا بیمار، که شامل پیشینة بیماری اوست 2. در رواندرمانی، نوشتهای مضبوط دربارة مُراجع یا بیمار که معمولاً دو بخش دارد: الف) ضبط تمام عواملی که مُراجع بیان کرده و او را به سوی درمان رهنمون کرده است؛ ب) نوشتههای درمانگر در طول درمان
نامضبوطلغتنامه دهخدانامضبوط. [ م َ ] (ص مرکب ) بند و بست ناشده . ضبطناشده . پراکنده . (ناظم الاطباء). بی تربیت . بی سامان : چون این حرکات نامضبوط و این هذیانات نامربوط از وی ظاهر گشت ، گمان بردم که جنون بر دل وی مستولی شده است . (سندبادنامه ص 76
اطلاعات مضبوطrecorded informationواژههای مصوب فرهنگستاناطلاعاتی که در هرنوع رسانهای ثبت یا ضبط شده باشد