مضرسلغتنامه دهخدامضرس . [ م ُ ض َرْ رَ ] (ع ص ) جامه و جز آن که در آن نگار مانند دندان باشد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ). نگار جامه و جز آن که در وی صورتها باشد مانند دندان . (ناظم الاطباء). || رجل مضرس ؛ مرد مهذب و آزموده . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ) (ناظم ال
مضرسلغتنامه دهخدامضرس . [ م ُ ض َرْ رِ ] (ع ص ) شیری که بخاید شکار راو فرونبرد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ). شیری که شکار بخاید و فرونبرد. (ناظم الاطباء).
مضرسفرهنگ فارسی معین(مُ ضَ رَّ) [ ع . ] (اِمف .) 1 - دندانه دار. 2 - مبتلی به سختی ومشقت . 3 - سختی دیده ، آزموده . 4 - منقوش به نقش ونگارهایی به صورت دندانه .
مدرسلغتنامه دهخدامدرس . [ م َ رَ ] (اِخ ) از ایالات جنوبی هندوستان است . مرکز آن بندری است به همین نام با قریب دو میلیون نفر جمعیت . جمعیت ایالت مدرس بیش از 43 میلیون نفر است .
مدرسلغتنامه دهخدامدرس . [ م ِ رَ ] (ع اِ) مَدرَس . موضع درس و جای درس گفتن . (ناظم الاطباء). جائی که در آن تدریس کنند. (از اقرب الموارد). رجوع به مدرسه و مَدرَس شود. || کتاب درسی . کتابی که تدریس شود. (اقرب الموارد). کتاب . (متن اللغة) (منتهی الارب ).
مدرسلغتنامه دهخدامدرس . [ م َ رَ ] (ع اِ) موضعالدرس . موضعالدراسة. (متن اللغة). محلی که در آن تدریس کنند. جای تدریس . آموزشگاه . (فرهنگ فارسی معین ). مدرسه . رجوع به مدرسه شود.
مدرسلغتنامه دهخدامدرس . [ م ُ دَرْ رَ ] (ع ص ) مجرب . (متن اللغة) (اقرب الموارد). مرد آزمایش دیده . (منتهی الارب ).
مدرسلغتنامه دهخدامدرس . [ م َ دَ ] (اِ) مترس . چوب کنده ای که در پس در اندازند تا در گشوده نگردد. || شکلی که در کشتزار سازند برای دفع جانوران موذی . (ناظم الاطباء). رجوع به مترس و مترسک شود.
مضرسةلغتنامه دهخدامضرسة. [ م ُ ض َرْ رَ س َ ] (ع ص ) حرة مضرسة؛ حره ٔ سنگ ریزناک یا حره که در آن سنگها مانند دندان سگ باشد. (منتهی الارب ). سنگستانی که در آن سنگهائی باشد مانند دندان سگ . (ناظم الاطباء). || بئر مضرسة، چاهی که گرداگرد آن را سنگ برآورده باشند. (ناظم الاطباء).
مضرسةلغتنامه دهخدامضرسة. [ م ُ ض َرْ رَ س َ ] (ع ص ) حرة مضرسة؛ حره ٔ سنگ ریزناک یا حره که در آن سنگها مانند دندان سگ باشد. (منتهی الارب ). سنگستانی که در آن سنگهائی باشد مانند دندان سگ . (ناظم الاطباء). || بئر مضرسة، چاهی که گرداگرد آن را سنگ برآورده باشند. (ناظم الاطباء).