مضیلغتنامه دهخدامضی ٔ. [ م ُ ضی ی ْٔ / م ُ ض ِءْ ] (ع ص ) (از «ض وء») روشن شونده و روشن کننده ، اسم فاعل از «اضأت » که لازم و متعدی است . (غیاث ). روشن و تابان و درخشان و روشنی دهنده . (ناظم الاطباء). فروزان . روشن . روشن کرده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
مضیلغتنامه دهخدامضی . [ م ُ ضی ی ] (ع مص ) بگذشتن چیزی . (تاج المصادر بیهقی ). گذشتن ورفتن . (آنندراج ). رفتن . گذشتن . سر آمدن . شدن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || (اِ) الی مضی الحول ؛ یعنی تا انجام و انتهای سال . (ناظم الاطباء).
گذر میدیMIDI through, MIDI thruواژههای مصوب فرهنگستانیکی از سه درگاه میدی که نسخهای از پیامها و دادههای رسیده به درگاه ورودی افزاره از آن به خارج منتقل میشود
وضعیت مسیر میدیMIDI channel mode, MIDI modeواژههای مصوب فرهنگستانهریک از چهار نوع تنظیم برای پاسخگویی به پیامهای میدی دریافتی
خروجی میدیMIDI outواژههای مصوب فرهنگستانیکی از سه درگاه میدی که برای خروج پیامها و دادههای ایجادشده در یک افزاره از آن استفاده میشود
بافۀ میدیMIDI cableواژههای مصوب فرهنگستانبافهای متشکل از سه رشتۀ رسانا که به یک اتصالدهندۀ دین (DIN) پنجسوزنی متصل میشود
پژواک میدیMIDI echoواژههای مصوب فرهنگستانعملکرد برخی از افزارههای میدی که در آنها دادههای واردشده از ورودی میدی از راه خروجی میدی به بیرون ارسال میشود
مضی ما مضیلغتنامه دهخدامضی ما مضی . [ م َ ضا م َ ضا ] (ع جمله ٔ فعلیه ) گذشت آنچه گذشت . (غیاث ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). گذشته گذشت : معهذا مضی ما مضی اگربارو خراب کند و خندق بینبارد... (تاریخ رشیدی ). اگر باز نیت صحیح کند و بخدمت استقبال قیام نماید درس مضی ما مضی بر جرای
مضیاعلغتنامه دهخدامضیاع . [ م ِض ْ ] (ع ص ) رجل مضیاع للمال ؛ مرد ضایعکننده و هلاک کننده ٔ مال . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). کم کننده . (مهذب الاسماء).مرد ضایعکننده و هلاک نماینده ٔ مال و مرد مسرف و مبذر. (ناظم الاطباء). تباه کننده . ضایعکننده : و ع
اعساجلغتنامه دهخدااعساج . [ اِ ] (ع مص ) خمیدن دررفتار از پیری . یقال : «اعسج الشیخ ؛ ای مضی و تعوج کبراً». (منتهی الارب ). اِعسِجاج . یقال : «اعسج الشیخ ؛ مضی و تعوج کبراً». (متن اللغة) (از اقرب الموارد).
مضی ما مضیلغتنامه دهخدامضی ما مضی . [ م َ ضا م َ ضا ] (ع جمله ٔ فعلیه ) گذشت آنچه گذشت . (غیاث ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). گذشته گذشت : معهذا مضی ما مضی اگربارو خراب کند و خندق بینبارد... (تاریخ رشیدی ). اگر باز نیت صحیح کند و بخدمت استقبال قیام نماید درس مضی ما مضی بر جرای
مضیاعلغتنامه دهخدامضیاع . [ م ِض ْ ] (ع ص ) رجل مضیاع للمال ؛ مرد ضایعکننده و هلاک کننده ٔ مال . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). کم کننده . (مهذب الاسماء).مرد ضایعکننده و هلاک نماینده ٔ مال و مرد مسرف و مبذر. (ناظم الاطباء). تباه کننده . ضایعکننده : و ع
حامضیلغتنامه دهخداحامضی . [ م ِ ] (اِخ ) ابوالقاسم عبداﷲبن محمدبن اسحاق بن یزیدبن نصربن مهران مروزی حامضی ، معروف به حامض . وی مروزی الاصل بود وبه بغداد سکنی گزید و از حسن بن ابی الربیع جرجانی و ابویحیی محمدبن سعید عطار و سعدان بن نصر، و یوسف بن محمدبن صاعد و حلق (؟)بن محمد واسطی کردوس ، و ابو
رمضیلغتنامه دهخدارمضی . [ رَ م َ ضی ی ] (ع ص ، اِ) ابر و باران که در آخر تابستان و اول پاییز ببارد. (از لسان العرب ) (از متن اللغه ).
مامضیلغتنامه دهخدامامضی . [ م َ ضا ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب ) کلمه ٔ فعل گذشته و زمان گذشته . (ناظم الاطباء). آنچه گذشت و زمان گذشته . (آنندراج ) (غیاث ). گذشته . آنچه گذشته است . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا): آورده اند که در مامضی شهور و سنین ، اشتری و گرگی و روباهی در راه
متمضیلغتنامه دهخدامتمضی . [ م ُ ت َ م َض ْ ضی ] (ع ص ) درگذرنده . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). رجوع به تمضی شود. || فرستنده و روانه کننده . (ناظم الاطباء).