مطارلغتنامه دهخدامطار. [ م ُ / م َ ] (اِخ ) رودباری است نزدیک طایف . (منتهی الارب ) : و از آنجا به حصاری رسیدیم که آن را «مطار» می گفتند و از طائف تا آنجا دوازده فرسنگ بود. (سفرنامه ٔ ناصرخسرو چ برلن ص 117</s
مطارلغتنامه دهخدامطار. [ م َ] (ع مص ) پریدن . (غیاث ) (ناظم الاطباء) : صد هزاران سال بودم در مطارهمچو ذرات هوا بی اختیار. مولوی (مثنوی چ خاور ص 355). || (اِ) جای پریدن . (غیاث ). محل پریدن . (ناظم
مطارلغتنامه دهخدامطار. [ م َطْ طا ] (ع ص ) شتاب و نیک دونده . (منتهی الارب ). فرس مطار؛ اسب تیزرو. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
مطارلغتنامه دهخدامطار. [ م ُ ] (ع ص ) تیزخاطر. فرس مطار؛ اسب تیزخاطرو چست و چالاک . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || پرانیده شده . || شکسته و شکافته . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).
مثارلغتنامه دهخدامثار. [ م ُ ] (ع ص ) شیارکرده شده و کاشته شده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). و رجوع به اثارة شود.
چاه مطارلغتنامه دهخداچاه مطار. [ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان جلگه زوزن بخش خواف شهرستان تربت حیدریه که در 90 هزارگزی جنوب باختری قصبه رود و 7 هزارگزی باختر راه شوسه ٔ عمومی قصبه رود بقاین واقع شده . دامنه و گرمسیر است و <span
مثورلغتنامه دهخدامثور. [ م ُ ث َوْ وِ ] (ع ص ) برانگیزنده کسی را. (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || بحث کننده از علم قرآن . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). آن که بحث می کند از علم قرآن . (ناظم الاطباء). و رجوع به تثویر شود. || کسی که بلند می کند گرد و خاک را. || کسی که برمی انگ
مطورلغتنامه دهخدامطور. [ م ُ ] (ع مص ) شتافتن . (تاج المصادر بیهقی ). بشتافتن و تیز رفتن . || در روی زمین شدن . (زوزنی ). شدن در زمین و رفتن . || پر کردن مشک را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || نیکی رسانیدن . (منتهی الارب ) (ازآنندراج ).
مطاربلغتنامه دهخدامطارب . [ م َ رِ ](ع اِ) ج ِ مَطرَب و مَطرَبَة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به مطرب و مطربة شود.
مطاربهلغتنامه دهخدامطاربه . [ م ُ رَ ب َ ] (ع مص )با هم طرب نمودن یا مسرور نمودن همدیگر را : چند روز است تا سلطان اشارت فرموده است که چندین پیرایه از جهت مطاربة معد کنیم . (جهانگشای جوینی ).
مطارةلغتنامه دهخدامطارة. [ م َ رَ ] (ع ص ) (از «م طر» و «طی ر») بئر مطارة؛ چاه فراخ دهانه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط). || (از «طی ر») چاه دورتک . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || ارض مطارة؛ زمین پرنده ناک . (منتهی الارب )
مطاریقلغتنامه دهخدامطاریق . [ م َ ] (ع اِ) ج ِ مِطراق . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
مطاریقلغتنامه دهخدامطاریق . [ م َ ] (ع ص ، اِ) گروه پیادگان . || شتر در پی یکدیگر رونده نزدیک آب . یقال : جائت الابل مطاریق ؛ یعنی در پی یکدیگر. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
مستجارلغتنامه دهخدامستجار. [ م ُ ت َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از مصدر استجارة. || آنکه طلب امن از او کنند. (غیاث ). پناه . پناهگیر : سوی خود کن این خفاشان را مطارزین خفاشیشان بخر ای مستجار. مولوی (مثنوی ).رجوع به استجارة شود.
باندفرهنگ مترادف و متضاد۱. جماعت، جمعیت، جوخه، حزب، دسته، گروه، هیات ۲. خطسیر، گذرگاه، ۳. فرودگاه، مطار ۴. نوار، رشته، لفافه ۵. موجرادیو، طول موج ۶. هر یک از بلندگوهایسیستم صوتیتصویری
اجاردلغتنامه دهخدااجارد. [ اُ رِ ] (اِخ ) موضعی است در بلاد بنی عبدالقیس و گفته اند وادی ای است که از سراة بقریه ٔ مطار بنی مضر جاری است . (مراصد). || یکی از وادیهای کلب و آن وادیهای بسیار است که قسمت شرقی را ادوات و قسمت غربی را بیاض گویند. (مراصد).
مطاربلغتنامه دهخدامطارب . [ م َ رِ ](ع اِ) ج ِ مَطرَب و مَطرَبَة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به مطرب و مطربة شود.
مطاربهلغتنامه دهخدامطاربه . [ م ُ رَ ب َ ] (ع مص )با هم طرب نمودن یا مسرور نمودن همدیگر را : چند روز است تا سلطان اشارت فرموده است که چندین پیرایه از جهت مطاربة معد کنیم . (جهانگشای جوینی ).
مطارةلغتنامه دهخدامطارة. [ م َ رَ ] (ع ص ) (از «م طر» و «طی ر») بئر مطارة؛ چاه فراخ دهانه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط). || (از «طی ر») چاه دورتک . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || ارض مطارة؛ زمین پرنده ناک . (منتهی الارب )
مطاریقلغتنامه دهخدامطاریق . [ م َ ] (ع اِ) ج ِ مِطراق . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
مطاریقلغتنامه دهخدامطاریق . [ م َ ] (ع ص ، اِ) گروه پیادگان . || شتر در پی یکدیگر رونده نزدیک آب . یقال : جائت الابل مطاریق ؛ یعنی در پی یکدیگر. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
چاه مطارلغتنامه دهخداچاه مطار. [ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان جلگه زوزن بخش خواف شهرستان تربت حیدریه که در 90 هزارگزی جنوب باختری قصبه رود و 7 هزارگزی باختر راه شوسه ٔ عمومی قصبه رود بقاین واقع شده . دامنه و گرمسیر است و <span
نارالاستمطارلغتنامه دهخدانارالاستمطار. [ رُل ْ اِ ت ِ ] (ع اِ مرکب ) نام آتشی بوده است که عربهادر جاهلیت می افروختند طلب باران را. و آن چنان بود که چون باران نمی بارید گاوها را فراهم میکردند و به دم و پی آنها هیمه و خاشاک می بستند و آنها را بکوه بلند صعب العبوری می راندند و آن هیزم ها را که به پی دم
استمطارلغتنامه دهخدااستمطار. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) باران خواستن . (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). طلب باران کردن . باران جستن .- استمطار کردن ؛ باران خواستن .
امطارلغتنامه دهخداامطار. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ مطر. (اقرب الموارد)(منتهی الارب ). بارانها. (غیاث اللغات ) : وین ابر خداوند جهان را بهوا بربنده ست و مطیعست بباریدن امطار. ناصرخسرو.از اِثارات غبار و تزاحم امطار متأذی میشدند. (ترجمه ٔ تار
امطارلغتنامه دهخداامطار. [ اِ ] (ع مص ) بارانیدن . (تاج المصادر بیهقی ) (مصادر زوزنی ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). باریدن . (بمعنی متعدی آن ). (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ). باران باریدن و بارانیدن . (آنندراج ). گویند: امطر اﷲ السماء و امطرهم اﷲ علیهم ؛ و گفته نمی شو