مطافلغتنامه دهخدامطاف . [ م َ ] (ع مص ) (از «طی ف ») آمدن خیال در خواب . (منتهی الارب ) (دهار) (از ناظم الاطباء).آمدن خیال در خواب و وسوسه . (تاج المصادر بیهقی ).
مطافلغتنامه دهخدامطاف .[ م َ ] (ع اِ) جای طواف کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). جای طواف کردن و جای گرداگرد گشتن و طواف کردن . (آنندراج ). جای گرداگرد گشتن و طواف کردن . (غیاث ). طواف گاه . (دهار) (مهذب الاسماء) : سر کوی ما مطاف او است و گرد در و دیوار ما کعبه ٔ ط
مطوفلغتنامه دهخدامطوف . [ م ُ طَوْ وِ ] (ع ص ) طواف دهنده . آنکه حاجیان را طواف دهد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). کسی که حاجیان را با خود به مسجدالحرام می برد و به آنان تعلیم میدهد که خانه ٔ کعبه را چگونه طواف کنند و نیز دیگر اعمال حج را به آنان می آموزد.
چمتولغتنامه دهخداچمتو. [ چ َ ] (اِخ ) ده کوچکی از دهستان اشکور پایین بخش رودسر شهرستان لاهیجان که در 57 هزارگزی جنوب رودسر و 6 هزارگزی شوئیل واقع است و 79 تن سکنه دارد. آبش از چشمه ، محصولش غ
متولغتنامه دهخدامتو. [ م َت ْوْ ] (ع مص ) دور ودراز سیر کردن و دور رفتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || دراز کشیدن : و متوت الحبل ؛ دراز کشیدم رسن را. (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). کشیدن . (تاج المصادر بیهقی ).
مطافللغتنامه دهخدامطافل . [ م َ ف ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مُطفِل . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). و رجوع به مطفل شود.
مطافیللغتنامه دهخدامطافیل . [ م َ ] (ع ص ،اِ) ج ِ مُطفِل . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). و رجوع به مَطافِل و مطفل شود.
ذوالکعباتلغتنامه دهخداذوالکعبات . [ ذُل ْ ک َ ] (اِخ ) بتی یا خانه ای بنو ربیعة را که مطاف آنان بود.
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ] ((اِخ ) سلطان ...) ابوحامد (شیخ ...). خوندمیر در حبیب السیر ج 1 ص 293 آرد: در این سال (236 هَ .ق .) شیخ ابوحامد سلطان احمد که درجه ٔ او در زهد و عبادت و اظها
غاضریةلغتنامه دهخداغاضریة. [ ض ِ ری ی َ ] (اِخ ) منسوب است به غاضرة از بنی اسد و آن قریه ای است از نواحی کوفه ، نزدیک کربلاء. (معجم البلدان یاقوت حموی ) در حبیب السیر ضمن شرح حالات امام حسین علیه السلام آرد: و بعد از مراجعت عمر اهل قریه ٔ غاضریه اجساد شهدا را در همان سرزمین که مطاف ساکنان سپهر
نصیرالغتنامه دهخدانصیرا. [ ن َ ] (اِخ ) (ملا...) محمدنصیربن حکیم صدرالدین تنکابنی ، به روایت نصرآبادی «طالب علم منقحی است در کمال صلاح و قید، در حال تحریر [ قرن یازدهم ] به اصفهان بود در مسجد لبنان به خدمت ایشان رسیده فیض وافر برده ، تخلص نداشت » او راست :بگشای دیده بر رخ فرخ لقای دل ب
طیفلغتنامه دهخداطیف . [ طَ ] (ع اِ) خشم . غضب . || جنون . دیوانگی . || خیال . خیالة. (منتهی الارب ) (آنندراج ). پیکر خیالی محسوس غیرقابل لمس . شبح . صورت که به خواب بینند. (السامی )(مهذب الاسماء). || وسوسه . و منه : اذا مسهم طیف من الشیطان . (منتهی الارب ) (آنندراج ). بداندیشی . || شکل حاصل
مطافللغتنامه دهخدامطافل . [ م َ ف ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مُطفِل . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). و رجوع به مطفل شود.
مطافیللغتنامه دهخدامطافیل . [ م َ ] (ع ص ،اِ) ج ِ مُطفِل . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). و رجوع به مَطافِل و مطفل شود.