مطالعه کردنلغتنامه دهخدامطالعه کردن . [ م ُ ل َ ع َ / ل ِ ع ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بررسی کردن .نگریستن در چیزی برای وقوف بر احوال آن : طلیعه فرستند و احوال ترکمانان مطالعه کنند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 379). بوز
مطالعه کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نحوۀ ارتباط دن، خواندن، قرائت کردن، خرخوانی کردن، خر زدن، مرور کردن، حفظ کردن، تلمذ کردن
مطالعهلغتنامه دهخدامطالعه . [ م ُ ل َ ع َ / ل ِ ع ِ ] (از ع ، اِمص ) نگریستن به هر چیز برای واقف شدن به آن و تأمل و تفکر و اندیشه . نظر به دقت . (ناظم الاطباء). فرهنگستان ایران بجای این کلمه «بررسی » را پذیرفته است : بازرگان از مطالعه ٔ
مطالعةلغتنامه دهخدامطالعة. [ م ُ ل َ ع َ ] (ع مص ) طِلاع . واقف گردیدن . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (المصادر زوزنی ) (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || به چیزی نگریستن برای وقوف یافتن بر آن . (آنندراج ). پیوسته در چیزی نگریستن . (تاج المصادر بیهقی ). || چیزی به کسی نوشتن تا واقف گردد. (منتهی الا
مطالعهفرهنگ فارسی عمید۱. اطلاع یافتن از چیزی با ادامۀ نظر در آن.۲. خواندن کتاب یا نوشتۀ دیگر و دقت کردن در آن.۳. بررسی.
مطالعۀ یکسوکورsingle blind studyواژههای مصوب فرهنگستانروشی که با استفاده از آن مطالعهشونده نداند که در کدام بازوی مطالعه قرار دارد
مطالعهلغتنامه دهخدامطالعه . [ م ُ ل َ ع َ / ل ِ ع ِ ] (از ع ، اِمص ) نگریستن به هر چیز برای واقف شدن به آن و تأمل و تفکر و اندیشه . نظر به دقت . (ناظم الاطباء). فرهنگستان ایران بجای این کلمه «بررسی » را پذیرفته است : بازرگان از مطالعه ٔ
مطالعهفرهنگ فارسی عمید۱. اطلاع یافتن از چیزی با ادامۀ نظر در آن.۲. خواندن کتاب یا نوشتۀ دیگر و دقت کردن در آن.۳. بررسی.
مطالعهفرهنگ فارسی معین(مُ لِ عِ یا لَ عَ) [ ع . مطالعة ] (مص م .) 1 - نگاه کردن به چیزی برای اطلاع یافتن از آن . 2 - خواندن کتاب یا هر نوشتة دیگر. ج . مطالعات .
مطالعهلغتنامه دهخدامطالعه . [ م ُ ل َ ع َ / ل ِ ع ِ ] (از ع ، اِمص ) نگریستن به هر چیز برای واقف شدن به آن و تأمل و تفکر و اندیشه . نظر به دقت . (ناظم الاطباء). فرهنگستان ایران بجای این کلمه «بررسی » را پذیرفته است : بازرگان از مطالعه ٔ
بی مطالعهلغتنامه دهخدابی مطالعه . [ م ُ ل َ / ل ِ ع َ / ع ِ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) (از: بی + مطالعه ) بی فکر و تأمل : کاری را بی مطالعه انجام دادن ؛ بی رویه و بی تدبیر انجام دادن آن .
مطالعهفرهنگ فارسی عمید۱. اطلاع یافتن از چیزی با ادامۀ نظر در آن.۲. خواندن کتاب یا نوشتۀ دیگر و دقت کردن در آن.۳. بررسی.