مطاوعلغتنامه دهخدامطاوع . [ م ُ وِ ] (ع ص ) فرمانبرداری کننده . (غیاث ) (آنندراج ). فرمانبردار و مطیع. (ناظم الاطباء) : طریق آن است که کافه ٔ ممالیک و امراء و معارف حضرت و عامه ٔ حشم به خدمت او پیوندند و فرموده آید تاهمگنان مطاوع و متابع رأی او باشند. (ترجمه ٔ تاریخ یم
مطاوحلغتنامه دهخدامطاوح . [ م َ وِ ] (ع اِ) جایهای انداختن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || جایهای هلاک . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
متأوهلغتنامه دهخدامتأوه . [ م ُ ت َ ءَوْ وِه ْ ] (ع ص ) آه گوینده . (آنندراج ). کسی که آه می کشد. (ناظم الاطباء). و رجوع به تأوه شود.
متهوعلغتنامه دهخدامتهوع . [ م ُ ت َ هََ وْ وِ ] (ع ص ) به ستم قی کننده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). کسی که به مکر و حیله قی میکند و به ستم قی کننده . (ناظم الاطباء). و رجوع به تهوع شود.
مطحوةلغتنامه دهخدامطحوة. [ م َ ح ُوْوَ ] (ع ص ) مظلة مطحوة؛ سایبان بزرگ . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
مثاویلغتنامه دهخدامثاوی . [ م َ ] (ع اِ) ج ِ مثوی [ م َ وا ]. (دهار) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (آنندراج ). رجوع به مثوی شود.
مطاوعتلغتنامه دهخدامطاوعت . [ م ُ وَ / وِ ع َ ] (از ع ، اِمص ) فرمانبرداری کردن . (غیاث ). کسی را فرمان بردن . (المصادر زوزنی ) (یادداشت بخط دهخدا). پذیرفتن . موافقت . مؤاتات . پذرفتاری . فرمانبرداری . سازواری کردن با کسی . (یادداشت ایضاً). اطاعت و فرمانبرداری
مطاوعةلغتنامه دهخدامطاوعة. [ م ُ وَ ع َ ] (ع مص ) فرمانبرداری کردن و سازواری نمودن با دیگری . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). کسی را فرمان بردن . (تاج المصادر بیهقی ). و رجوع به مطاوعت شود. || نزد نحاة، آمدن فعلی پس فعلی جهت دلالت بر پذیرفتن مفعول که فاعل فعل ثانی است اثر فاعل فعل
مطاوعتفرهنگ فارسی معین(مُ وِ عَ) [ ع - مطاوعة ] 1 - (مص م .) پذیرفتن ، اطاعت کردن . 2 - (اِمص .) اطاعت ، فرمان برداری ، سازگاری .
مطاوعتفرهنگ مترادف و متضاد۱. اطاعت، پذیرش، پیروی، سازگاری، فرمانبری، مطاوعه کردن، مزاح کردن ۲. فرمان بردن، اطاعت کردن
مطیعفرهنگ مترادف و متضادتابع، تسلیم، رام، رهوار، سربهراه، زیردست، سازگار، فرمانبر، فرمانبردار، مطاوع، منقاد، وابسته ≠ سرکش، نافرمان
انهصارلغتنامه دهخداانهصار. [ اِ هَِ ] (ع مص ) پیچیده شدن . || شکسته گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). مطاوع هصر است . (از اقرب الموارد).
علیلغتنامه دهخداعلی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن علی بن علی بن علی بن مطاوع عزیزی مصری ازهری شافعی . رجوع به علی عزیزی شود.
پذیرفتگارلغتنامه دهخداپذیرفتگار. [ پ َ رُ ] (نف ) متعهد. قبول کننده . پذرفتار. پذیرفتار. || فرمانبردار. (برهان ). مطاوع . || مقرّ. معترف . || سردار و ریش سفید قوم . (برهان ). زعیم .
علی ازهریلغتنامه دهخداعلی ازهری .[ ع َ ی ِ اَ هََ ] (اِخ ) ابن علی بن علی بن علی بن مطاوع عزیزی مصری ازهری شافعی . رجوع به علی عزیزی شود.
مطاوعتلغتنامه دهخدامطاوعت . [ م ُ وَ / وِ ع َ ] (از ع ، اِمص ) فرمانبرداری کردن . (غیاث ). کسی را فرمان بردن . (المصادر زوزنی ) (یادداشت بخط دهخدا). پذیرفتن . موافقت . مؤاتات . پذرفتاری . فرمانبرداری . سازواری کردن با کسی . (یادداشت ایضاً). اطاعت و فرمانبرداری
مطاوعةلغتنامه دهخدامطاوعة. [ م ُ وَ ع َ ] (ع مص ) فرمانبرداری کردن و سازواری نمودن با دیگری . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). کسی را فرمان بردن . (تاج المصادر بیهقی ). و رجوع به مطاوعت شود. || نزد نحاة، آمدن فعلی پس فعلی جهت دلالت بر پذیرفتن مفعول که فاعل فعل ثانی است اثر فاعل فعل
مطاوعتفرهنگ فارسی معین(مُ وِ عَ) [ ع - مطاوعة ] 1 - (مص م .) پذیرفتن ، اطاعت کردن . 2 - (اِمص .) اطاعت ، فرمان برداری ، سازگاری .
مطاوعتفرهنگ مترادف و متضاد۱. اطاعت، پذیرش، پیروی، سازگاری، فرمانبری، مطاوعه کردن، مزاح کردن ۲. فرمان بردن، اطاعت کردن