مطاوعتلغتنامه دهخدامطاوعت . [ م ُ وَ / وِ ع َ ] (از ع ، اِمص ) فرمانبرداری کردن . (غیاث ). کسی را فرمان بردن . (المصادر زوزنی ) (یادداشت بخط دهخدا). پذیرفتن . موافقت . مؤاتات . پذرفتاری . فرمانبرداری . سازواری کردن با کسی . (یادداشت ایضاً). اطاعت و فرمانبرداری
مطاوعتفرهنگ فارسی معین(مُ وِ عَ) [ ع - مطاوعة ] 1 - (مص م .) پذیرفتن ، اطاعت کردن . 2 - (اِمص .) اطاعت ، فرمان برداری ، سازگاری .
مطاوعتفرهنگ مترادف و متضاد۱. اطاعت، پذیرش، پیروی، سازگاری، فرمانبری، مطاوعه کردن، مزاح کردن ۲. فرمان بردن، اطاعت کردن
مطاودلغتنامه دهخدامطاود. [ م َ وِ ] (ع اِ) جایهای هلاک . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
متأودلغتنامه دهخدامتأود. [ م ُ ت َ ءَوْ وِ ] (ع ص ) کج و خمدار و متعطف . (آنندراج ). کج و خمیده . || کاری گران و رنج آور. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). و رجوع به تأود شود.
متأویاتلغتنامه دهخدامتأویات . [ م ُ ت َ ءَ وی یا ] (ع ص ) طیر متأویات ، نعت است از تأوت الطیر. (از منتهی الارب ). پرندگان فراهم آمده از هر جا. (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). و رجوع به ماده ٔ قبل شود.
متأحدلغتنامه دهخدامتأحد. [ م ُ ت َ ءَح ْ ح ِ ] (ع ص ) متحد و یکی شده و یکی کرده شده . (ناظم الاطباء). و رجوع به تأحد شود.
پذیرفتنفرهنگ مترادف و متضاداجابت کردن، اعتراف کردن، اقرار کردن، تایید کردن، تصدیق کردن، تقبل، قبول کردن، مطاوعت ≠ رد کردن
اطاعتفرهنگ مترادف و متضادامتثال، انقیاد، بندگی، پیروی، تابعیت، تمکین، خدمتکاری، طاعت، فرمانبرداری، فرمانبری، متابعت، مطاوعت ≠ نافرمانی
مؤاتاةلغتنامه دهخدامؤاتاة. [ م ُ آ ] (ع مص ) مؤاتات . موافقت کردن با کسی در کاری . (منتهی الارب ). || مطاوعت وپیروی کردن . (از المنجد). و رجوع به مؤاتات شود.