مطرحلغتنامه دهخدامطرح . [ م َ رَ ] (ع اِ) جای انداختن چیزی . ج ، مطارح . (غیاث ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). جای و مقام و محل و جای نهادن چیزی وجای طرح . (ناظم الاطباء). جایی که چیزی در آن اندازند. (از اقرب الموارد). || جایگاه . قرارگاه . خاصه جائی که حیوانات در آن بسر برند :<
مطرحلغتنامه دهخدامطرح . [ م ِ رَ ] (ع ص ) طرف مطرح ؛ چشم دوربین . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || رمح مطرح ؛ نیزه ٔ دراز. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || فحل مطرح ؛ گشن که موقع منی او دور باشد از رحم ماده . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد).
مطرحلغتنامه دهخدامطرح . [ م ُ طَرْ رَ ] (ع ص ) افکنده شده و دور کرده شده . (ناظم الاطباء). و رجوع به تطریح شود. || نااستوارخلقت . (از ذیل اقرب الموارد) (از لسان العرب ). || قول مطرح ؛ قولی که بدان توجه نشود. (از اقرب الموارد). || بنای طویل و دراز. (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
مطرحفرهنگ فارسی عمید۱. طرحشده؛ موردبحثقرارگرفته.۲. (اسم) [قدیمی] محل طرح کردن؛ محل انداختن؛ جای افکندن.
مئثرةلغتنامه دهخدامئثرة. [ م ِءْ ث َ رَ ] (ع اِ) آهنی که رندیده می شود بدان باطن سپل شتر تا پی آن گرفته شود. ئؤثور. (منتهی الارب ). ابزاری آهنین که بدان رنده می کنند درون سپل شتر را تاپی آن گرفته شود. (ناظم الاطباء). آهنی که بوسیله ٔ آن درون سم شتر را بتراشند تا اثر پای او در زمین شناخته شود
مترعیلغتنامه دهخدامترعی . [ م ُ ت َ رَع ْ عی ] (ع ص ) ستور چرنده . (آنندراج ).چرنده ٔ گیاه . (ناظم الاطباء). و رجوع به ترعی شود.
مترحلغتنامه دهخدامترح . [ م ُ ت َرْ رَ ] (ع ص ) جامه ٔ سیررنگ . (منتهی الارب ) (از ذیل اقرب الموارد) (از محیط المحیط) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || زندگانی تنگ . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || سیل اندک که زود منقطع گردد. (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
مترحلغتنامه دهخدامترح . [ م ُ ت َرْ رِ ] (ع ص ) اندوهگین کننده . (آنندراج ). کسی که اندوهگین می کند. (ناظم الاطباء). و رجوع به تتریح شود.
مترحلغتنامه دهخدامترح . [ م ُ رِ ] (ع ص ) آن که پیوسته چیزهای نامرغوب بیند و شنود. (منتهی الارب ) (از ذیل اقرب الموارد) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
مطرحهلغتنامه دهخدامطرحه . [ م َ رَ ح َ ] (ع اِ) جایگاه افکندن : پس نبی فرمود کان را برکنیدمطرحه ٔ خاشاک و خاکستر کنید. مولوی .و رجوع به مَطرَح شود.
مطرحهلغتنامه دهخدامطرحه . [ م َ رَ ح َ ] (ع اِ) جایگاه افکندن : پس نبی فرمود کان را برکنیدمطرحه ٔ خاشاک و خاکستر کنید. مولوی .و رجوع به مَطرَح شود.