مطمحلغتنامه دهخدامطمح . [ م َ م َ ] (ع اِ) جای بلند داشتن نظر. (غیاث ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). جای برافراختن نگاه . (ناظم الاطباء). نظرگاه بلند : ... و مجاهدت در تقوی و دیانت منزلتی یافت که مطمح هیچ همت بدان نتواند رسید. (کلیله و دمنه چ مینوی ص <span class="hl" dir=
متمعیلغتنامه دهخدامتمعی . [ م ُ ت َ م َع ْ عی ] (ع ص ) درازشده و کشیده شده . (ناظم الاطباء). || راز فاش شده . || خرامنده و نازنده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). و رجوع به تمعی شود.
متمیعلغتنامه دهخدامتمیع. [ م ُ ت َ م َی ْ ی ِ ] (ع ص ) روان و گدازنده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). روان و مایع گداخته . (ناظم الاطباء). رجوع به تمیع شود.
مثمةلغتنامه دهخدامثمة. [ م َ ث َم ْ م َ ] (ع اِ) جای بریدگی ناف اسب . مَثَم ّ. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
مثمةلغتنامه دهخدامثمة. [ م ِ ث ِم ْ م َ / م ِ ث َم ْ م َ ] (ع ص ) خورنده ٔ طعام جید و ردی با هم و گویند رجل مثمة مقمة. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد)(از آنندراج ). آن که می خورد همه چیز را. (ناظم الاطباء). و رجوع به مِثَم ّ شود. || آنکه می روبد و جمع می
میتمةلغتنامه دهخدامیتمة. [ م َ ت َ م َ ] (ع اِ) ج ِ یتیم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء)(ملخص اللغات حسن خطیب کرمانی ). رجوع به یتیم شود.
مطمحرلغتنامه دهخدامطمحر. [ م ُ م َ ح ِرر ] (ع ص ) خنور پر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
مطامحلغتنامه دهخدامطامح . [ م َ م ِ ] (ع اِ) ج ِ مطمح . نمایشها و تماشاها و مطمح ها. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).
مطمحرلغتنامه دهخدامطمحر. [ م ُ م َ ح ِرر ] (ع ص ) خنور پر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).