مطوقهلغتنامه دهخدامطوقه . [ م ُ طَوْ وَ ق َ ] (ع ص ) کبوتر که در گردن او طوق باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). تأنیث مطوق . حمامة مطوقه ؛ کبوتر طوقدار. باطوق . یعنی پرهای گردن او به رنگ دیگر پرهای او نباشد. که پرهای گردن جز برنگ سایر تن دارد. ج ، مطوقات . (ا
متوقعلغتنامه دهخدامتوقع. [ م ُ ت َ وَق ْ ق َ ] (ع ص )آرزو شده . امید داشته شده . مورد انتظار. مورد چشم داشت . منظور : در مسهل نادادن مرگ متوقع بود و در مسهل دادن مرگ و زندگانی هر دو متوقع بود. مسهل دادن اولیتر دیدم . (چهارمقاله ٔ نظامی ص 13</s
متوقحلغتنامه دهخدامتوقح . [ م ُ ت َ وَق ْ ق ِ ] (ع ص ) زبردستی کننده . || گستاخ . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).
متوقعلغتنامه دهخدامتوقع. [ م ُ ت َ وَق ْ ق ِ ] (ع ص ) چشم دارنده به وقوع چیزی . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). چشم دارنده به وقوع چیزی . متنظر و نگران . امیدوار. (ناظم الاطباء) : امیرالمؤمنین جویای این است و خواهان است و امیدوار است و متوقع است . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص <
ستیزه روواژهنامه آزادبه نظر می رسد کنایه از « لجوج و جدّی در اعتقاد خود » باشد. در کلیله و دمنه آمده است:« و مطوّقه چون بدید که صیّاد در پی ایشان است یاران را گفت:این ستیزه روی در کارِ ما بجدّ است ... » (مینوی، 1345:159)
حماملغتنامه دهخداحمام . [ ح َ ] (ع اِ) کبوتر. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || هر نوع مرغ طوق دار. (از منتهی الارب ) (اقرب الموارد). مثل فاخته و قمری و مرغ سنگخوار ومرغ ساق جر. (اقرب الموارد). حمامة یکی آن . و مذکر ومؤنث در حمامه یکسان است . مانند حیه . (منتهی الارب ). و تاء در آن برای دلال
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن اسماعیل بن یونس المرادی النحاس النحوی المصری مکنی به ابوجعفر. یکی از فضلاء زمان خویش است و او را تصانیف سودمند است از جمله : تفسیر قرآن کریم . کتاب اعراب القرآن . کتاب الناسخ و المنسوخ . کتابی در نحوتفاحة. کتابی در اشتقاق و تفسیر ابیات سیبوی