مطیبلغتنامه دهخدامطیب . [ م ُ طَی ْ ی َ ] (اِخ ) نام پسر نبی صلی اﷲ علیه و آله و سلم . (منتهی الارب ). یکی از پسران پیغمبر اسلام . (آنندراج ) (از محیطالمحیط).
مطیبلغتنامه دهخدامطیب . [ م ُ طَی ْ ی َ ] (ع ص ) پاک و خوشبودار کرده شده . (غیاث ) (آنندراج ). خوشبوشده و معطرشده و پاکیزه شده . ج ، مطیبون . (ناظم الاطباء).- ثوب مطیب ؛ جامه ٔ خوش بوی کرده . (مهذب الاسماء).- مطیب کردن ؛ خوشبوی کردن <s
مئثبلغتنامه دهخدامئثب . [ م ِءْ ث َ ] (اِخ ) نام موضعی یا کوهی است که در آن صدقات آن حضرت (ص ) بوده . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء).
مئثبلغتنامه دهخدامئثب . [م ِءْ ث َ ] (ع اِ) گلیم خرد که به خود درکشند. (منتهی الارب ). نوعی از چادر که بر خود پیچند. (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد). || زمین نرم و هموار. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). زمین نرم . (ناظم الاطباء). || زمین بلند. (منتهی الارب ). زمین برآمده و مرتفع. (ناظم
متبلغتنامه دهخدامتب . [ م ُ ت ِب ب ] (ع ص ) (از «ت ب ب ») سست و ضعیف گرداننده . (آنندراج ). هر آنچه ضعیف و ناتوان و زبون باشد. (ناظم الاطباء). اتب اﷲ قوته ؛ سست و ضعیف گرداند او را خدای . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
مثیبلغتنامه دهخدامثیب . [ م ُ ث َی ْ ی ِ ] (ع ص ) امراءة مثیب ؛ زن ثیب گردیده . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). زن مرددیده . (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
مثیبلغتنامه دهخدامثیب . [ م ُ ] (ع ص ) پاداش دهنده . (غیاث ) (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به اثابة شود. || به اعتدال مزاج آینده . (غیاث ) (آنندراج ).
مطیبةلغتنامه دهخدامطیبة. [ م ُ طَی ْ ی َ ب َ ] (اِخ ) نام مدینه ٔ منوره ، صانهااﷲ تعالی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). طابة و طیبة و مطیبة، از نامهای مدینه ٔ رسول المصطفی (ص ) است . (از معجم متن اللغة).
مطیبةلغتنامه دهخدامطیبة. [ م ُ طَی ْ ی َ ب َ ] (ع ص ) شراب مطیبة للنفس ؛ یعنی سبب خوشی نفس است . (منتهی الارب ). شرابی که سبب خوشی نفس است . (ناظم الاطباء) (از معجم متن اللغة) (از اقرب الموارد). طعام مطیبة؛ طعامی که نفس را خوش آید. (مهذب الاسماء).
طیب و مطیبلغتنامه دهخداطیب و مطیب . [ طَی ْ ی ِ ب ُ م ُ طَی ْ ی ِ ] (اِخ ) هر دو پسران نبی صلی اﷲ علیه و آله و سلم . و در مردم نام ایشان طیب و طاهر مشهور است . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). رجوع به طیب بن محمد (ص ) شود.
زاکیلغتنامه دهخدازاکی . (ع ص ) از زکو، پاکیزه و نیکو. (اقرب الموارد) : صبا عبیرفشان گشت ساقیا برخیزو هات شمسةَ کرم مطیّب زاکی .حافظ.
مطائبلغتنامه دهخدامطائب . [ م َ ءِ ] (ع اِ) (از «طی ب ») بهترین و برگزیده ٔ هر چیزی ، واحد ندارد. اطائب مثله . یا مطائب در خرمای تر و مانند آن و اطائب در شترهای کشتنی به کار می رود یا واحد آن مَطیَب یا مَطاب و مَطابة است . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از محیطالمحیط). برگزیده و بهترین هر چ
ممسکلغتنامه دهخداممسک . [ م ُ م َس ْ س َ ] (ع ص ) داروی مشک آمیخته . (آنندراج ): دواء ممسک ؛ داروی مشک آمیخته . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || جامه ٔ رنگ کرده به مشک . (آنندراج ). ثوب ممسک ؛ جامه رنگ کرده به مشک . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). || مطیب به مشک . (از
طین مأکوللغتنامه دهخداطین مأکول . [ ن ِ م َءْ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) گِلی که بعضی از آدمیان او را بخورند او را به تازی طین مأکول گویند. خاصیت او آنست که مزاج را تباه کند، در قصبات جگر سده ها پدید آید و دهانه ٔمعده را تسکین کند. و قوت و فساد طعام غلیظ را دفع کند و غثیان معده را تسکین دهد و وقت
مقرطلغتنامه دهخدامقرط. [ م ُ ق َرْ رَ ](ع ص ) به گوشواره زینت داده شده . (غیاث ) (آنندراج ).آراسته شده با گوشواره . (ناظم الاطباء) : وگوش ایام عاطل را به جواهر مدح زاهر، که مخلد ماند،مقرط می گرداند. (منشآت خاقانی چ محمد روشن ص 165). ای
مطیبةلغتنامه دهخدامطیبة. [ م ُ طَی ْ ی َ ب َ ] (اِخ ) نام مدینه ٔ منوره ، صانهااﷲ تعالی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). طابة و طیبة و مطیبة، از نامهای مدینه ٔ رسول المصطفی (ص ) است . (از معجم متن اللغة).
مطیبةلغتنامه دهخدامطیبة. [ م ُ طَی ْ ی َ ب َ ] (ع ص ) شراب مطیبة للنفس ؛ یعنی سبب خوشی نفس است . (منتهی الارب ). شرابی که سبب خوشی نفس است . (ناظم الاطباء) (از معجم متن اللغة) (از اقرب الموارد). طعام مطیبة؛ طعامی که نفس را خوش آید. (مهذب الاسماء).
طیب و مطیبلغتنامه دهخداطیب و مطیب . [ طَی ْ ی ِ ب ُ م ُ طَی ْ ی ِ ] (اِخ ) هر دو پسران نبی صلی اﷲ علیه و آله و سلم . و در مردم نام ایشان طیب و طاهر مشهور است . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). رجوع به طیب بن محمد (ص ) شود.