معابرلغتنامه دهخدامعابر. [ م ُ ب ِ ] (ع ص ) کسی را گویند که عمال و ولات بعد از آن که مساحان و حزاران مواضع پیموده و مساحت کرده باشند او را بفرستندتا بر این مواضع بگذرد و احتیاط کند و باز بیند که مساحان سهوی و میلی و محابایی نکرده اند. (تاریخ قم ص 108) <span cl
معابرلغتنامه دهخدامعابر. [م َ ب ِ ] (ع اِ) ج ِ مَعبَر. (ناظم الاطباء). گذرهای دریا که از آنجا مردم عبور کنند. (غیاث ) (آنندراج ). ورجوع به معبر شود. || راهها و معبرها و جایهای عبور. (ناظم الاطباء). گذرگاهها : لطف باری تعالی او را از مضائر آن معابر نگاه داشت . (ترجمه ٔ ت
محابرلغتنامه دهخدامحابر. [ م َ ب ِ ] (ع اِ) ج ِ محبرة، سیاهی دان . دوات . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ج ِ محبر. (آنندراج ) : روزگار خودرا در مواظبت دفاتر و محابر و محاضر و منابر میگذاشت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 447). رجوع به محبرة
معابیرلغتنامه دهخدامعابیر. [ م َ ] (ع اِ) چوبهای کشتی که بدان لنگر کشتی بندند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
محبرلغتنامه دهخدامحبر. [ م ُ ح َب ْ ب ِ ] (اِخ ) لقب ربیعة شاعر عرب که پدرش سفیان نام داشت . (از منتهی الارب ).
ردۀ شریانیarterial classواژههای مصوب فرهنگستاندر طبقهبندی معابر، ردهای با شاخصهای ویژه در طراحی و عملکرد و دارای سرعت جریان آزاد
زهکش رگبارstorm water drainواژههای مصوب فرهنگستانمسیری برای جمعآوری آب از سطح معابر بهمنظور کاهش جریان سیلاب ناشی از رگبار
جدول همکفflush kerbواژههای مصوب فرهنگستانجدولی که در معابر بدون پیادهرو و در جایی که نیازی به مهار آبهای سطحی نیست به کار میرود