معادلغتنامه دهخدامعاد.[ م َ ] (ع مص ) برگردیدن . عود. || بازگشتن . || رد کردن . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || بازگردانیدن . || (اِ) بازگشت . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). بازگشت . عود. عودت . رجعت . مراجعت . معاودت . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || (اِ) جای
معادفرهنگ مترادف و متضاد۱. آخرت، رستاخیز، رستخیز، عالم آخرت، قیامت ۲. بازگشت، بعث، حشر ۳. باز گشتن، عود کردن
ماتmatte, flat 3واژههای مصوب فرهنگستانویژگی سطحی که برّاقیت آن در زاویۀ 60 درجه در گسترۀ صفر تا ده و در زاویۀ 85 درجه در گسترۀ صفر تا پانزده قرار دارد
ورنی ماتflat varnish, matte varnishواژههای مصوب فرهنگستاننوعی ورنی که با درصد معینی ماتکننده ترکیب میشود تا در هنگام خشک شدن جلوهای مات بیابد
محادلغتنامه دهخدامحاد. [ م ُ حادد ] (ع ص ) مزاحم . || مانع. || مخالف . || پیوسته و متصل . || پهلوی هم و هم حد. (ناظم الاطباء). رجوع به محادة شود.
معادلاتلغتنامه دهخدامعادلات . [ م ُ دَ / دِ ] (ع اِ) چیزهایی که برابر و معادل هم باشند. (ناظم الاطباء). ج ِ معادله : معادلات دو مجهولی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به معادله شود.
معادالغتنامه دهخدامعادا. [ م ُ ] (از ع ، اِمص ) با کسی عداوت داشتن و این مخفف معادات است . (غیاث ) (آنندراج ). دشمنی : ناز چندان کن بر من که کنی صحبت من تا مگرصحبت دیرینه معادا نشود. منوچهری .غواص تراجز گل و شورابه نداده ست زیرا
معاداتلغتنامه دهخدامعادات . [ م ُ ] (ازع ، اِمص ) عداوت کردن و با کسی دشمنی کردن . (غیاث ) (آنندراج ). عداوت و دشمنی با یکدیگر. (ناظم الاطباء) : و بدان که اصل خلقت ما بر معادات بوده است و از مرور روزگار مایه گرفته است . (کلیله و دمنه چ مینوی ص
معاداةلغتنامه دهخدامعاداة. [ م ُ ] (ع مص ) (از «ع دو») دشمنی نمودن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). با کسی دشمنی کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (از اقرب الموارد). و رجوع به معادات و معادا شود. || پی یکدیگر زدن وانداختن دو شکار را در یک تک . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ||
معادللغتنامه دهخدامعادل . [ م ُ دِ ] (ع ص ) همسرو همتا. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || برابر و مساوی و یکسان . (ناظم الاطباء). هم چند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || مانند و مشابه و مانند هم . (از ناظم الاطباء). || راست و درست . (ناظم الاطباء). || هم ارزو هم قیمت و هم قدر. (ناظم
عودةلغتنامه دهخداعودة. [ ع َ دَ ] (ع مص ) برگردیدن . نو بازگشتن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). بازگشتن بسوی کسی پس از روی گردان شدن از وی . (از اقرب الموارد). عودت . عَود. مَعاد. رجوع به عود و عودت و معاد شود.
قیامتفرهنگ مترادف و متضادآخرالزمان، آخرت، حشر، رستاخیز، سرایدیگر، عقبی، غاشیه، قارعه، محشر، معاد ≠ دنیا
دهریفرهنگ فارسی عمیدکسی که منکر وجود خداست و معتقد است دنیا ازلی و ابدی است، صانعی ندارد، و پس از زندگی در این دنیا، حشر و معاد نخواهد بود.
رَادُّکَفرهنگ واژگان قرآن تورا برگرداند (در عبارت "لَرَادُّکَ إِلَىٰ مَعَادٍ " تورا برمي گرداند معني مي شود و چون به يک وقعيت حتمي اشاره کرده ماضي آمده)
مَعَادٍفرهنگ واژگان قرآنبازگشت گاه - محل بازگشتن - زمان بازگشتن (کلمه معاد اسم محل عود ، يا اسم زمان عود است)
معادی شکنلغتنامه دهخدامعادی شکن . [ م ُ ش ِ ک َ ] (نف مرکب ) معادی شکننده . دشمن شکننده . شکست دهنده ٔ دشمن : مهتر چنین باید موالی نوازمهتر چنین باید معادی شکن . فرخی .و رجوع به معادی شود.
معادا شدنلغتنامه دهخدامعادا شدن . [ م ُ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) دشمن شدن : خورشید چون به معدن عدل آمدبا فضل ز مهریر معادا شد.ناصرخسرو.
معادلاتلغتنامه دهخدامعادلات . [ م ُ دَ / دِ ] (ع اِ) چیزهایی که برابر و معادل هم باشند. (ناظم الاطباء). ج ِ معادله : معادلات دو مجهولی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به معادله شود.
معادالغتنامه دهخدامعادا. [ م ُ ] (از ع ، اِمص ) با کسی عداوت داشتن و این مخفف معادات است . (غیاث ) (آنندراج ). دشمنی : ناز چندان کن بر من که کنی صحبت من تا مگرصحبت دیرینه معادا نشود. منوچهری .غواص تراجز گل و شورابه نداده ست زیرا
معاداتلغتنامه دهخدامعادات . [ م ُ ] (ازع ، اِمص ) عداوت کردن و با کسی دشمنی کردن . (غیاث ) (آنندراج ). عداوت و دشمنی با یکدیگر. (ناظم الاطباء) : و بدان که اصل خلقت ما بر معادات بوده است و از مرور روزگار مایه گرفته است . (کلیله و دمنه چ مینوی ص