معاشرتلغتنامه دهخدامعاشرت . [ م ُ ش َ / ش ِ رَ ] (از ع ، اِمص ) آمیختن و با هم آمیزش کردن . (آنندراج ). با هم زیست کردن و با کسی زندگانی نمودن . (غیاث ). اختلاط و آمیزش با هم و گفت و شنید با هم و الفت و مصاحبت و همدمی و رفاقت و زندگانی با هم و خوردن و آشامیدن ب
معاصرتلغتنامه دهخدامعاصرت . [ م ُ ص َ/ ص ِ رَ ] (از ع ، اِمص ) هم عصر بودن . معاصر بودن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به معاصرة شود.
حسن معاشرتلغتنامه دهخداحسن معاشرت . [ ح ُ ن ِ م ُ ش َ / ش ِ رَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خوشرفتاری . مهر. ادب .
معاشرتیلغتنامه دهخدامعاشرتی . [ م ُ ش َ / ش ِ رَ ] (ص نسبی ) آنکه با دیگران آمیزش داشته باشد. کسی که بسیار با مردم معاشرت کند. اهل معاشرت و آمیزش .
حسن معاشرتلغتنامه دهخداحسن معاشرت . [ ح ُ ن ِ م ُ ش َ / ش ِ رَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خوشرفتاری . مهر. ادب .
خوش معاشرتلغتنامه دهخداخوش معاشرت . [ خوَش ْ / خُش ْ م ُ ش َ / ش ِ رَ ] (ص مرکب ) خوش مجالست . آنکه آداب دوستی و مجلس آرایی داند. آمیزنده . آنکه در دوستی طریق دوستی داند.
sociabilitiesدیکشنری انگلیسی به فارسیاجتماعی، جامعه پذیری، قابل معاشرت بودن، معاشرت، خوش مشربی، معاشرت پذیری
معاشرت داشتنلغتنامه دهخدامعاشرت داشتن . [ م ُ ش َ / ش ِ رَ ت َ ] (مص مرکب ) آمیزش داشتن . نشست و برخاست داشتن . حشر داشتن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به معاشرت شود.
معاشرت کردنلغتنامه دهخدامعاشرت کردن . [ م ُش َ / ش ِ رَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) آمیختن . آمیزش کردن . نشست و برخاست کردن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
معاشرتیلغتنامه دهخدامعاشرتی . [ م ُ ش َ / ش ِ رَ ] (ص نسبی ) آنکه با دیگران آمیزش داشته باشد. کسی که بسیار با مردم معاشرت کند. اهل معاشرت و آمیزش .
حسن معاشرتلغتنامه دهخداحسن معاشرت . [ ح ُ ن ِ م ُ ش َ / ش ِ رَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خوشرفتاری . مهر. ادب .
خوش معاشرتلغتنامه دهخداخوش معاشرت . [ خوَش ْ / خُش ْ م ُ ش َ / ش ِ رَ ] (ص مرکب ) خوش مجالست . آنکه آداب دوستی و مجلس آرایی داند. آمیزنده . آنکه در دوستی طریق دوستی داند.