معاقبتلغتنامه دهخدامعاقبت . [ م ُ ق َ / ق ِ ب َ ] (از ع ، اِمص ) عذاب کردن یعنی زدن و بستن کسی را. (غیاث ). عقاب کردن . عقوبت کردن . سزای عمل بد کسی را دادن . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : همگنان در استخلاص او سعی کردند و موکلان در مع
معاقبهلغتنامه دهخدامعاقبه . [ م ُ ق َ ب َ / ق ِ ب ِ ] (از ع ، اِمص ) عقاب . عقوبت کردن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به معاقبت و معاقبة شود.
طرفانلغتنامه دهخداطرفان . [ طَ رَ ] (ع اِ) یکی از القاب بیست ودوگانه ٔ زحاف اشعار عرب که در اشعار عجم مستعمل است . و اگر از دو طرف فاعلاتن الف و نون بیفتد به معاقبت ماقبل و مابعد، آن را طرفان خوانند. (المعجم چ تهران ص 35 و 47)
بریلغتنامه دهخدابری . [ ب َ ] (از ع ، ص ) بری ٔ. بری ّ. برکنار. دور : بر حال من گِری که بباید گریستن بر عاشق غریب ز یار و ز دل بری . فرخی .بری دان ز افعال چرخ برین رانشاید ز دانش نکوهش بری را. ناصرخسرو.</
معاقبةلغتنامه دهخدامعاقبة. [ م ُ ق َ ب َ ] (ع مص ) عقاب . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ). عقوبت کردن . (ترجمان القرآن ). شکنجه کردن کسی رابه سبب گناهی که کرده است . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) ( از اقرب الموارد). شکنجه کردن . (آنندراج ). || از پی کسی درآمدن . (تاج المصادر بیهقی )
مناوبتلغتنامه دهخدامناوبت . [ م ُ وَ / وِ ب َ ] (از ع ، اِمص ) نوبت قرار دادن . نوبت گذاری . مناوبة : امیرناصرالدین بفرمود که بر سبیل مناوبت پانصد نفر از مردان کار روی بدیشان بنهند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1</sp