معبشلغتنامه دهخدامعبش . [ م ُب َ ] (ع ص ) کودک ختنه کرده . || اصلاح یافته . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) (از منتهی الارب ).
محبشلغتنامه دهخدامحبش . [ م ُ ح َب ْ ب ِ ] (ع ص ) گردکننده و فراهم آورنده . (ناظم الاطباء). گردآورنده برای کسی چیزی و کسب کننده . (از منتهی الارب ). گردآورنده و کسب کننده . (آنندراج ).
محبسلغتنامه دهخدامحبس . [ م ُ ب َ ] (ع ص ) اسبی که آن را در راه خدا وقف گردانند. (منتهی الارب ). || در زندان کرده شده . (ناظم الاطباء).
محبسلغتنامه دهخدامحبس . [ م ُ ب ِ ] (ع ص ) کسی که در زندان می اندازد. || کسی که در راه خدا وقف میکند. (ناظم الاطباء).
محبجلغتنامه دهخدامحبج . [ م ُ ب ِ ] (ع ص ) نزدیک شونده . || رگ که بالا برآید و سطبر گردد چنانکه دیده شود. || ناگهان پیدا گردنده . (منتهی الارب ).