صالح الحدیثلغتنامه دهخداصالح الحدیث . [ ل ِ حُل ْ ح َ ] (ع ص مرکب ) (اصطلاح علم درایةالحدیث ) افاده ٔ مدح معتدٌبه کند و دور نیست که مفید وثاقت هم باشد. رجوع به صالح شود.
پهلو چربلغتنامه دهخداپهلو چرب . [ پ َوِ چ َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) پهلوی چرب . || جمعیت و فائده ٔ معتدبه . (آنندراج ) : در روزگار پهلوی چربی ز کس ندیددائم بود مکیدن انگشت کار شمع. ملک قمی .رجوع به پهلو شود.
معتدلغتنامه دهخدامعتد. [ م ُ ت َ د د ] (ع ص ) شمرده شده و حساب کرده شده و اعتناشده . (ناظم الاطباء) : پوشنج از جمله ٔ مضافات هراة بود و در اعتداد بغراجق عم سلطان معتد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 242</sp
خانه ٔ گورلغتنامه دهخداخانه ٔ گور. [ ن َ / ن ِ ی ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) قبر. مدفن . گور : کشته ٔ عشق را فنا مظهر جلوه ٔ بقاست خانه ٔگور بهر مرد آئینه جهان نماست . شوکت (از آنندراج ).- <span class="
خاصیلغتنامه دهخداخاصی . [ خاص ْ صی ی ] (ص نسبی ) نقیض عامی . (آنندراج ). متعلق بخواص . منسوب بخواص : عطای تو بر آورده ست خاصی را و عامی راچو نام تو یمینی و امینی و نظامی را. فرخی (از آنندراج ).زید از سر محرمی و خاصی برده ز میان