معتذرلغتنامه دهخدامعتذر. [ م ُ ت َ ذِ ] (ع ص ) عذرخواهنده . (آنندراج ). آنکه خود را معاف می دارد و پوزش می خواهد.(ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). پوزش خواه صاحب عذر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به اعتذار شود. || شکایت کننده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع
محتضرلغتنامه دهخدامحتضر. [ م ُ ت َ ض َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از احتضار. مرد نزدیک به مرگ . (منتهی الارب ). بیمار که در حال احتضار است . آنکه در حال نزع است . آنکه مشرف به موت است . که با مرگ دست به گریبان است . که در حال جان کندن است . مشرف به مرگ و آنکه در حال احتضار باشد. (ناظم الاطباء). || کث
محتضرلغتنامه دهخدامحتضر. [ م ُ ت َ ض ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از احتضار. مردم شهری شونده . به شهر آینده . (منتهی الارب ). خلاف بادی . (ناظم الاطباء). || حاضرشونده . (ازمنتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || جفاکار و آزارکننده . (ناظم الاطباء). || دونده . (از منتهی الارب ). اسب دونده . (ناظم ا
معتدرلغتنامه دهخدامعتدر. [ م ُ ت َ دِ ] (ع ص ) جای تر و سیراب . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || آسمان با باران . (ناظم الاطباء). || آب فراوان . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). و رجوع به اعتدار شود.