معتوهلغتنامه دهخدامعتوه . [ م َ ] (ع ص ) دلشده و بی عقل و سبک خرد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). دلشده و بی عقل و بیهوش که گاهی به طور دیوانگان کلام کند و گاهی به وضع عاقلان . (غیاث ) (آنندراج ). ناقص العقل و گویند مدهوش بدون جنون و گویند مجنون عقل از دست داده و در حدیث است : رفعالقلم عن ثلاث
محتاةلغتنامه دهخدامحتاة. [ م ُ ] (ع ص ) فرس محتاةالخلق ؛ اسب استوارخلقت . (منتهی الارب ماده ٔ «ح ت ی »). اسب محکم و استوار گرداندام . (ناظم الاطباء).
محتویلغتنامه دهخدامحتوی . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) نعت فاعلی از احتواء. گرداگرد فراگیرنده و از هر سوی به چیزی فرازآینده . (از منتهی الارب ). فراگیرنده و کسی یا چیزی که فرا می گیرد. فرازآینده بر چیزی . (ناظم الاطباء). گرداگرد گیرنده . (غیاث ) (آنندراج ). محیط شونده . (آنندراج ). || شامل شونده . (ناظم
محتویلغتنامه دهخدامحتوی . [ م ُ ت َ وا ] (ع ص ) نعت مفعولی از احتواء. محصور و محاط و گرداگرد فروگرفته شده . || در برداشته شده . جمعآمده . گرد شده .- محتوای چیزی ؛ درون و داخل آن . آنچه در آن است .
مهاتاةلغتنامه دهخدامهاتاة. [ م ُ ] (ع مص ) دادن . (منتهی الارب ). به کسی چیزی دادن . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). چیزی فرا کسی دادن . (تاج المصادر بیهقی ).
معاطاةلغتنامه دهخدامعاطاة. [ م ُ ] (ع مص ) ورزیدن کودک جهت اهل خود و دادن ایشان را آنچه خواهند. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ورزیدن . (آنندراج ): عاطی الصبی اهله معاطاة؛ ورزید و کسب کرد آن کودک جهت کسان خود و داد ایشان را آنچه خواستند. (ناظم الاطباء). || کسی را خدمت کردن .(تاج المصادر ب
آشفته دماغلغتنامه دهخداآشفته دماغ . [ ش ُ ت َ / ت ِ دِ ] (ص مرکب )دیوانه . مختل در عقل . معتوه . مخبط. || پریشان حواس . آشفته عقل . || غمین : آشفته دماغم سر و برگ سخنم نیست .طالب آملی .