معجبةلغتنامه دهخدامعجبة. [ م َ ج َ ب َ ] (ع اِ) جای شگفت و تعجب . || سبب تعجب و دلیل تعجب . || سزاوار تعجب . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).
معزبةلغتنامه دهخدامعزبة. [ م ِ زَ ب َ ] (ع اِ) داه . (منتهی الارب ). داه و کنیز. (ناظم الاطباء). کنیز. (از اقرب الموارد). || زن مرد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به ماده ٔ بعد شود.
معزبةلغتنامه دهخدامعزبة. [ م ُ ع َزْ زِ ب َ ] (ع اِ) زن مرد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به ماده ٔ قبل شود.
عجفالغتنامه دهخداعجفا. [ ع َ ] (اِخ ) دختر علقمة السعدی است . وی از زنان فصیح جاهلیت بود و نخستین کس است که مثل مشهور «کل فتاة بابیها معجبة» بگفت .(از الاعلام زرکلی وفیات الاعیان و امثال المیدانی ).