معراجلغتنامه دهخدامعراج . [ م ِ ] (ع اِ) نردبان . مَصعَد. مَعرَج . مِعرَج . ج ، معاریج . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). آلت عروج و آن نردبان است . (غیاث ) (آنندراج ). نردبان و جای بالا رفتن و بلند گردیدن . (ناظم الاطباء). || (اِخ ) عروج و صعود بر آسمانها که ویژه ٔ حضرت رسول اکرم بود. (لغات
معراجفرهنگ فارسی عمید۱. [جمع: معارج و معاریج] عروج؛ بالا رفتن.۲. (تصوف) پیوستن روح به عالم غیب و مجردات.۳. (اسم) [جمع: معارج و معاریج] [قدیمی] نردبان؛ پلکان.
مهراجلغتنامه دهخدامهراج . [ م َ ] (سانسکریت ، ص مرکب ، اِ مرکب ) مه راجه . مهاراجه . راجه ٔ بزرگ . و آن لقبی است فرمانروایان نواحی هند را. نام پادشاه هند. پادشاه هندوستان و هندوان او را مهاراج نامند. (جهانگیری ). صورتی از مهاراجه . نام عامی است برای پادشاهان هندوستان . بزرگتر پادشاهان هندوستان
مهرازلغتنامه دهخدامهراز. [ م ِ ] (ع اِ) به لغت مراکش ، هاون . مهراس . (ناظم الاطباء). و رجوع به مهراس شود.
معاریجلغتنامه دهخدامعاریج . [ م َ ] (ع اِ) ج ِ معراج . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). ج ِ معراج به معنی نردبان . (آنندراج ). و رجوع به معراج شود.
لیلةالمعراجلغتنامه دهخدالیلةالمعراج . [ ل َ ل َ تُل ْ م ِ ] (اِخ ) شب معراج . لیلةالاسری ̍. و رجوع به معراج شود.
لیلةالمعراجلغتنامه دهخدالیلةالمعراج . [ ل َ ل َ تُل ْ م ِ ] (اِخ ) شب معراج . لیلةالاسری ̍. و رجوع به معراج شود.