معسرلغتنامه دهخدامعسر. [ م ِ س َ ] (ع ص ) مرد تنگ گیر غریم را. (منتهی الارب ) (آنندراج ). مردی که برغریم تنگ گیرد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
معسرلغتنامه دهخدامعسر. [ م ُ س ِ ] (ع ص ) درویش . (دهار).درویش تنگدست . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). دست تنگ . آنکه در تنگی است . آنکه در سختی است . مقابل موسر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : از سواد شب برون آرد نهاروز کف معسر برویاند یسار. <p c
معسرلغتنامه دهخدامعسر. [ م ُ ع َس ْ س َ ] (ع ص ) دشوار. (غیاث ) (آنندراج ) : آن میسر نبود اندر عاقبت نام او باشد معسر عاقبت تو معسر از میسر بازدان عاقبت بنگر جمال این وآن . مولوی (مثنوی چ رمضانی ص 12</spa
معسرفرهنگ فارسی عمید۱. (حقوق) کسی که دچار تنگدستی شده باشد و از عهدۀ ادای قرض خود برنیاید.۲. [قدیمی] نیازمند؛ تنگدست.
محسرلغتنامه دهخدامحسر. [ م ُ س ِ ] (ع ص ) کسی که مانده و خسته میکند و خیره مینماید چشم خود را از دیدن دور. (ناظم الاطباء). حرالبصر؛ آنکه مانده شود و فروماند بینائی او از دیدن دور. || مانده کننده شتران را به راندن . (از منتهی الارب ). آنکه مانده می کند شتر را از راندن . (ناظم الاطباء).
محسرلغتنامه دهخدامحسر. [ م َ س َ / م َ س ِ ] (ع اِ) باطن و درون مرد. ضد منظر: یقال فلان کریم المحسر. (منتهی الارب ). مَخبَر. (ناظم الاطباء). || سینه . (منتهی الارب ). || روی . || طبیعت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
محسرلغتنامه دهخدامحسر. [ م ُ ح َس ْ س َ ] (ع ص ) مرد آزرده و حقیر. (منتهی الارب ). آزرده و حقیر و ذلیل . (ناظم الاطباء).
محسرلغتنامه دهخدامحسر. [ م ُ ح َس ْ س ِ ] (اِخ ) بطن محسر؛ نزدیک مزدلفه است . (منتهی الارب ). نام وادیی است بین منی ومزدلفه که نه از این است و نه از آن بنا برقول مشهور، و گویند نام موضعی است بین مکه و عرفه و نیز گفته اند جایی است میان منی و عرفه . (از معجم البلدان ).
معسرةلغتنامه دهخدامعسرة. [ م َ س َ رَ / م َ س ُ رَ ] (ع اِمص ) دشواری . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
مفتقرفرهنگ مترادف و متضادتهیدست، فقیر، مستمند، محتاج، نیازمند، معسر، مفلس، مفلوک، نیازمند ≠ غنی، متنعم
مفلس شدنفرهنگ مترادف و متضاد۱. بیچیزشدن، معسر گشتن، بینوا گشتن، تهیدست شدن، فقیر شدن ۲. ورشکست شدن، ورشکسته شدن
معسرةلغتنامه دهخدامعسرة. [ م َ س َ رَ / م َ س ُ رَ ] (ع اِمص ) دشواری . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).