معطرلغتنامه دهخدامعطر. [ م ُ ع َطْ طَ ] (ع ص ) خوشبوی ناک . (منتهی الارب ) (آنندراج ). خوشبوی ناک و هر چیز خوشبوی و دارای عطر خوش . (ناظم الاطباء). خوشبو. بویا. طیب الرایحه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : گل سرخ چون روی خوبان به خجلت بنفشه چو زلفین جانان معطر.<
معطرلغتنامه دهخدامعطر. [ م ُ طِ ] (ع ص ) ناقة معطر؛ ناقه ٔ درشت و خوب صورت . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء). ماده شتر بسیار خوب صورت . (از اقرب الموارد).
محترلغتنامه دهخدامحتر.[ م ُ ت ِ ] (ع ص ) آنکه خیر و عطای وی به کسی نرسد. (از اقرب الموارد). آنکه عطا اندک دهد. (مهذب الاسماء). نفقه تنگ گیرنده بر عیال . (یادداشت مرحوم دهخدا).
مهترلغتنامه دهخدامهتر. [ م ِ ت َ ] (ص تفضیلی )بزرگتر. با مقام و منزلت و مرتبت برتر : چو شاه تو بردر مرا کهترندتو را کمترین چاکران مهترند. فردوسی .چنین چیزها از وی [خواجه ] آموختندی که مهذب تر و مهترتر روزگار بود. (تاریخ بیهقی ).<br
مهترلغتنامه دهخدامهتر. [ م ِ ت َ ] (اِخ ) دهی است از بخش مرکزی شهرستان زنجان . دارای 235 تن سکنه . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2).
مهترلغتنامه دهخدامهتر. [ م ُ ت َ / ت ِ ] (ع ص ) خرف شده از پیری و آنکه از روی دیوانگی و جنون سخن می گوید. (ناظم الاطباء). پیر خرف . (آنندراج ). پیر بسیارگوی . (مهذب الاسماء).
معترلغتنامه دهخدامعتر. [ م ُ ت َرر ] (ع ص ) (از«ع رر») آن که نیاز نماید و نخواهد. (ترجمان القرآن ).آن که بسیار نیازمند نماید و نخواهد. (دهار). نیازمند و محتاج که پیش آید جهت معروف و چیزی از کسی نخواهد و سؤال نکند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). آنکه برای نیکی و احسان پیش آید بی آن
معطراتلغتنامه دهخدامعطرات . [ م ُطِ ] (ع ص ) ابل معطرات ؛ شتران روشن موی و نیکو و فربه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ج ِ معطرة. (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط). و رجوع به معطرة شود.
معطراتلغتنامه دهخدامعطرات . [ م ُ ع َطْ طَ ] (ع ص ، اِ) چیزهای خوشبو و دارای بوی خوش . (ناظم الاطباء). و رجوع به معطرة شود.
معطرةلغتنامه دهخدامعطرة. [ م ُ طِ رَ ] (ع ص ) شتر ماده ٔ اصیل و برگزیده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء): ناقة معطرة؛ شتر ماده ٔ اصیل و برگزیده که گویی بر موهایش صبغه ای از زیبایی اوست . ج ، معطرات . (از اقرب الموارد).
معطرةلغتنامه دهخدامعطرة. [ م ُ ع َطْ طَرَ ] (ع ص ) مؤنث معطر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). خوشبوی . (از اقرب الموارد). و رجوع به معطر شود.
معطراتلغتنامه دهخدامعطرات . [ م ُطِ ] (ع ص ) ابل معطرات ؛ شتران روشن موی و نیکو و فربه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ج ِ معطرة. (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط). و رجوع به معطرة شود.
معطر کرمانیلغتنامه دهخدامعطر کرمانی . [ م ُ ع َطْ طَ رِ ک ِ ] (اِخ ) محمد مهدی بن محمد شفیع، از عارفان قرن سیزدهم هجری است . وی از شاگردان میرزا محمد تقی کرمانی بود و از میرزا محمد حسین ملقب به رونق علیشاه اجازه گرفته بود. به امر پادشاه قاجار به پایتخت آورده شد و به سعایت بدخواهان مورد خشم واقع گردی
معطراتلغتنامه دهخدامعطرات . [ م ُ ع َطْ طَ ] (ع ص ، اِ) چیزهای خوشبو و دارای بوی خوش . (ناظم الاطباء). و رجوع به معطرة شود.
معطرةلغتنامه دهخدامعطرة. [ م ُ طِ رَ ] (ع ص ) شتر ماده ٔ اصیل و برگزیده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء): ناقة معطرة؛ شتر ماده ٔ اصیل و برگزیده که گویی بر موهایش صبغه ای از زیبایی اوست . ج ، معطرات . (از اقرب الموارد).