معمولةلغتنامه دهخدامعمولة. [ م َ ل َ ] (ع ص ) تأنیث معمول . ج ، معمولات . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به معمول شود.
محمولهلغتنامه دهخدامحموله . [ م َ ل َ ] (ع ص ، اِ) محمولة. آنچه از جائی به جائی برده شود از جنس باز یا بسته ها و غیره . || کالای تجاری . || نوعی از گندم تیره رنگ بسیار دانه مانند پنبه دانه که خوشه ٔ سطبر و دانه ٔ بسیار دارد. (یادداشت مرحوم دهخدا) (آنندراج ).
محمولهدیکشنری فارسی به انگلیسیcargo, consignment, delivery, freight, goods, lading, load, package, shipment, traffic
محمولهفرهنگ فارسی معین(مَ لِ) [ ع . محمولة ] (اِمف .) مؤنث محمول ؛ کالایی که در یک بسته ، مجموعه یا نوبت از جایی به جایی حمل می شود.
appliedدیکشنری انگلیسی به فارسیکاربردی، عملی، کابردی، کاربسته، بکاربرده، وضع معموله، برای هدف معین بکار رفته
معمولفرهنگ مترادف و متضاد۱. باب، جاری، رایج، معموله، متداول، مد، مرسوم ۲. عادی، متعارف ≠ غیرعادی، نارایج، نامتداول، نامتعارف
شهر زرلغتنامه دهخداشهر زر. [ ش َ رِ زَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) این کلمه در این بیت خاقانی آمده است : شهر زر و تخت طاقدیس خسان راباز مرا جفت کین نوای صفاهان .و بقرینه ٔ تخت طاقدیس و کین نوای صفاهان که همه اسامی الحان مختلفه ٔ موسیقی است باید آن نیز نام لحنی
مشطبلغتنامه دهخدامشطب . [ م ُ ش َطْ طَ ] (ع ص ) ثوب مشطب ؛جامه ٔ خطدار. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || رجل مشطب ؛ مردی که بر چهره اش اثر شمشیر باشد. (از محیط المحیط) (از اقرب الموارد). || سیف مشطب ؛ شمشیر شطبه دار. (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از محیط المحیط) (ناظم الاطباء) (از