معنونلغتنامه دهخدامعنون . [ م َ ] (ع ص ) دیوانه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || ناتوان . || افسون شده و جادوشده و به افسون نامرد شده . || آنکه قاضی بر وی حکم به نامردی کند. || محبوس در حظیره . (ناظم الاطباء).
معنونلغتنامه دهخدامعنون . [ م ُ ع َن ْ وَ ] (ع ص ) عنوان کرده شده یعنی دیباچه کرده شده . (غیاث ) (آنندراج ). کتاب دیباچه نوشته . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). || عنوان کرده شده . || دارای عنوان . (ناظم الاطباء). شخصی دارای عنوان و مقام : مرد معنونی است .
معنونفرهنگ فارسی معین(مُ عَ وَ) [ ع . ] (اِمف .)1 - عنوان کرده شده ،ابتدا شده . 2 - کتاب یا رسالة دارای مقدمه . 3 - شخصی دارای حیثیت و نام و نشان .
محنونلغتنامه دهخدامحنون . [ م َ ] (ع ص ) مجنون . دیوانه . || مبتلی به صرع . (آنندراج ) (منتهی الارب ). مصروع . گرفتار صرع . (از ناظم الاطباء).
معنون شدنلغتنامه دهخدامعنون شدن . [ م ُع َن ْ وَ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) دارای عنوان شدن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به معنون گشتن شود.
معنون گشتنلغتنامه دهخدامعنون گشتن . [ م ُ ع َن ْ وَ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) دارای عنوان شدن . آغاز گردیدن : یمین الدوله محمودبن سبکتکین پادشاهی بود که جراید جهانداری به مکارم ومفاخر او معنون گشتی . (لباب الالباب چ نفیسی ص 24).
معنانلغتنامه دهخدامعنان . [ م ُ ] (ع اِ) روشهای آب در وادی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). مجاری آب در وادی . مُعُنات . (از اقرب الموارد). || جاهای روان شدن سیل و کرانه ها. (از اقرب الموارد).
معنون شدنلغتنامه دهخدامعنون شدن . [ م ُع َن ْ وَ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) دارای عنوان شدن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به معنون گشتن شود.
معنون گشتنلغتنامه دهخدامعنون گشتن . [ م ُ ع َن ْ وَ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) دارای عنوان شدن . آغاز گردیدن : یمین الدوله محمودبن سبکتکین پادشاهی بود که جراید جهانداری به مکارم ومفاخر او معنون گشتی . (لباب الالباب چ نفیسی ص 24).
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن نعمةاﷲبن علی بن احمدبن محمدبن خاتون العاملی العیناثی . او صاحب حواشی و قیودی بسیار و مؤلفاتی است ازجمله : کتاب مقتل الحسین علیه السلام . و صاحب روضات گوید: در کتاب الامل ، معنون بشیخ احمدبن خاتون العاملی العیناثی همین احمد است و در آن کتاب آمده اس
حارثلغتنامه دهخداحارث . [ رِ ] (اِخ ) ابن نظام ابی جشم بن عمروبن مالک بن جشم بن حاشدبن جشم بن حزان (عمران )بن نوف بن همدان الهمدانی . از بزرگان عرب صدراسلام . وی زمان پیغمبر(ص ) را دریافته . ابن حجر بنقل از ابن الکلبی گوید که او پدر اعشی همدان است ولی در آن قسمت از دیوان اعشی میمون که معنون ب
شبههلغتنامه دهخداشبهه . [ ش ُ هََ / هَِ ] (ع اِمص ، اِ) پوشیدگی کار و مانند آن و امری که در آن حکم به صواب و خطا نکنند. (منتهی الارب ). گفته شده است که شبهة اسم است از اشتباه و آن در اموری است که جواز و حرمت و صحت و فساد و حق و باطل اشتباه شده باشد. ج ، شُبَه
راجی کرمانیلغتنامه دهخداراجی کرمانی . [ ی ِ ک ِ ] (اِخ ) نامش بمانی و اصلش از زردشتیان ایران و ساکن کرمان بود. بواسطه ٔ سعادت فطری ذوق اسلام یافت و بخدمت علما و عرفای کرمان شتافت بمانعلی نامش دادند و دیده ٔ حالش را بنور ولایت شاه اولیا گشادند طبعش موزون و شایق بمداحی ولی حضرت بیچون گردید. غزوات و وا
معنون شدنلغتنامه دهخدامعنون شدن . [ م ُع َن ْ وَ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) دارای عنوان شدن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به معنون گشتن شود.
معنون گشتنلغتنامه دهخدامعنون گشتن . [ م ُ ع َن ْ وَ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) دارای عنوان شدن . آغاز گردیدن : یمین الدوله محمودبن سبکتکین پادشاهی بود که جراید جهانداری به مکارم ومفاخر او معنون گشتی . (لباب الالباب چ نفیسی ص 24).