معوذلغتنامه دهخدامعوذ. [ م ُع ْ وِ ] (ع ص ) ماده ٔ نوزاینده . مُعیذ. (منتهی الارب )(از اقرب الموارد). هر ماده ٔ نوزاییده خواه مادیان و شتر و سگ باشد و یا حیوانی دیگر. (ناظم الاطباء).
معوذلغتنامه دهخدامعوذ. [م ِع ْ وَ ] (ع اِ) تعویذ و هرچیز که بدی را برمی گرداند و دفع می کند. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).
معوذلغتنامه دهخدامعوذ. [ م ُ ع َوْ وَ ] (ع اِ) جای گردن بند از اسب و جز آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). جای قلاده . (از اقرب الموارد). || (ص ) ناقه ای که پیوسته به یک جا ماند و از جای نرود. || (اِ) چراگاه شتر در پیرامون سراها. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب ا
معوذلغتنامه دهخدامعوذ. [ م ُ ع َوْ وَ / وِ ] (ع ص ) گیاه در بن خار یا درزمین درشت و سخت رسته که شتر بدان نرسد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
ماتmatte, flat 3واژههای مصوب فرهنگستانویژگی سطحی که برّاقیت آن در زاویۀ 60 درجه در گسترۀ صفر تا ده و در زاویۀ 85 درجه در گسترۀ صفر تا پانزده قرار دارد
ورنی ماتflat varnish, matte varnishواژههای مصوب فرهنگستاننوعی ورنی که با درصد معینی ماتکننده ترکیب میشود تا در هنگام خشک شدن جلوهای مات بیابد
محوطلغتنامه دهخدامحوط. [ م ُ ح َوْ وِ ] (ع ص ) دیوارسازنده و دیواربست کننده . (از ناظم الاطباء). || گرداگرد چیزی برآینده و دیواربست کشنده . (آنندراج ). || محافظ و نگهبان و پاسبان . (ناظم الاطباء).
محوطلغتنامه دهخدامحوط. [ م ُ ح َوْ وَ ] (ع ص ) محصورشده و احاطه شده از دیوار. (ناظم الاطباء). آنچه که در گرداگرد آن دیواری برآورده باشند. دیواربست کرده . دیواربست . (مهذب الاسماء). دیوارکرده . (یادداشت مرحوم دهخدا). دیوارساخته و دیواربست کرده . (آنندراج ).- کَرم محوط</spa
معوذتانلغتنامه دهخدامعوذتان . [ م ُ ع َوْ وِ ذَ ] (اِخ ) هر دو سوره ٔ اخیر از قرآن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). به صیغه ٔ تثنیه ، دو سوره ٔ آخر از قرآن مجید یعنی قل اعوذ برب الفلق و قل اعوذ برب الناس . (ناظم الاطباء).سوره ٔ الفلق و آغاز آن قل اعوذ برب الفلق و سوره ٔ الناس و آغاز آن قل اعوذ برب ا
معوذتینلغتنامه دهخدامعوذتین . [ م ُ ع َوْ وِ ذَ ت َ ] (ع اِ) دو پناهگاه که انسان را از هر گزندی مصون دارد : کهتر را به دو مفاوضه که معوذتین حال کهترند و هر یک عقود جوزا و عنقود ثریا را مانند، تمکین افزوده است نظماء و نثراً. (منشآت خاقانی چ محمد روشن ص <span class="hl" dir
عفراءلغتنامه دهخداعفراء. [ ع َ ] (اِخ ) (ابناء...) معوذ و معاذ. صحابیان اند و آن هر دو پسر حارث بن رفاعة و عفراء نام مادر ایشان است که او دختر عبیدبن ثعلبة باشد. (از منتهی الارب ).
معیذلغتنامه دهخدامعیذ. [ م ُ ] (ع ص ) ماده ٔ نوزاینده . (منتهی الارب ). هر ماده ٔ نوزاییده خواه مادیان و شتر و سگ باشد و یا حیوانی دیگر. (ناظم الاطباء). ماده آهوی زاییده و جز آن . مُعوِذ. (از اقرب الموارد).
معاذلغتنامه دهخدامعاذ. [ م ُ ] (اِخ ) ابن عفراء صحابی است . (از منتهی الارب ).از بیعت کنندگان عقبه ٔ اولی است . نام پدر وی حارث بن رفاعة و نام مادرش عفراءبنت عبیدبن ثعلبة است . ابوجهل به دست معاذ و برادرش معوذ در سال دوم هجرت به قتل رسید و پیغمبر شمشیر وزره ابوجهل را به معاذ داد. و رجوع به ام
خالدلغتنامه دهخداخالد. [ ل ِ ] (اِخ ) ابن کیسان . وی از ربیع بنت معوذ روایت میکند. بخاری میگوید: در حدیث او نظر است . بعضی ها در اسم او راه خطا پیموده اند و او را که «ابن ذکوان » است ذکوان گفته اند! صاحب لسان المیزان میگوید: بخاری در کتاب خود بنام تاریخ برای خالدبن کیسان دو ترجمه می آورد. (اب
معوذتانلغتنامه دهخدامعوذتان . [ م ُ ع َوْ وِ ذَ ] (اِخ ) هر دو سوره ٔ اخیر از قرآن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). به صیغه ٔ تثنیه ، دو سوره ٔ آخر از قرآن مجید یعنی قل اعوذ برب الفلق و قل اعوذ برب الناس . (ناظم الاطباء).سوره ٔ الفلق و آغاز آن قل اعوذ برب الفلق و سوره ٔ الناس و آغاز آن قل اعوذ برب ا
معوذتینلغتنامه دهخدامعوذتین . [ م ُ ع َوْ وِ ذَ ت َ ] (ع اِ) دو پناهگاه که انسان را از هر گزندی مصون دارد : کهتر را به دو مفاوضه که معوذتین حال کهترند و هر یک عقود جوزا و عنقود ثریا را مانند، تمکین افزوده است نظماء و نثراً. (منشآت خاقانی چ محمد روشن ص <span class="hl" dir