معیتلغتنامه دهخدامعیت . [ م َ عی ی َ ] (ع مص جعلی ، اِمص ) همراهی . (غیاث ) (ناظم الاطباء). صحابت . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : از استاد ابوعلی شنیدم که گفت صابران فیروزی یافتند به عز هر دو سرای زیرا که از خدای معیت یافتندچنانکه گوید ان اﷲ مع الصابرین . (ترجمه ٔ رسال
ماتmatte, flat 3واژههای مصوب فرهنگستانویژگی سطحی که برّاقیت آن در زاویۀ 60 درجه در گسترۀ صفر تا ده و در زاویۀ 85 درجه در گسترۀ صفر تا پانزده قرار دارد
ورنی ماتflat varnish, matte varnishواژههای مصوب فرهنگستاننوعی ورنی که با درصد معینی ماتکننده ترکیب میشود تا در هنگام خشک شدن جلوهای مات بیابد
محتلغتنامه دهخدامحت . [ م َ ] (ع ص ) صلب و سخت از هرچیزی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || روز گرم . (منتهی الارب ). یوم محت ؛ روزی سخت گرم . (مهذب الاسماء). || مرد خردمند. || مردتیزخاطر. ج ، مُحوت ، مُحَتاء. (منتهی الارب ). || خالص و بی آمیغ. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
لهلغتنامه دهخداله . [ ل َه ْ ] (ترکی ، حرف اضافه ) در ترکی ترجمه ٔ «با» که برای معنی معیت آید و در اصل «اِلَه » بوده به کسر همزه . (غیاث ).
دادسرالغتنامه دهخدادادسرا. [ س َ ] (اِ مرکب ) پارکه . اداره ٔ مدعی العموم . محل کار دادستان و دادیاران و بازپرسان . و آن سه باشد: 1- دادسرای شهرستان ؛ دادسرایی که در معیت دادگاههای شهرستان کار کند و دارای دادستان و بازپرس است .2</span
وافرهنگ فارسی معین(حراض .) 1 - به معنی «با» معیت را رساند: گویند ما وا شماییم [ و دین شما. ] ... 2 - به معنی «به »: بندة من (خدا) پشت وامن داد و کار وامن گذاشت .
جمعیتلغتنامه دهخداجمعیت . [ ج َ عی ی َ ] (ع مص ) انجمن شدن . گرد هم آمدن . || (اِمص ) همگروهی . || (اِ) گروه . || مردم بسیار که در جایی گرد آیند. || سکنه ٔ یک ده ، شهر، ایالت و کشور. || انجمن . (فرهنگ فارسی معین ).
پرجمعیتلغتنامه دهخداپرجمعیت . [ پ ُ ج َ عی ی َ ] (ص مرکب ) (عامیانه ، جائی ...) که مردم بسیار در آن گرد آمده باشند چنانکه خانه ای و شهری و محلتی ...
جمعیتفرهنگ فارسی عمید۱. (جغرافیا) مردم یا موجودات زندهای که در یک جا گرد آمده باشند.۲. گروهی از مردم؛ انبوهی از مردم.۳. (اسم مصدر) [قدیمی، مجاز] آسودگی خاطر.۴. (اسم مصدر) [قدیمی] فراهم آمدن و مجتمع شدن؛ متحد گشتن.۵. (اسم مصدر) [قدیمی] معاشرت؛ همنشینی.
اندازة مؤثر جمعیتeffective population sizeواژههای مصوب فرهنگستانشمار افراد یک جمعیت که با احتمال یکسان در خزانة ژن نسل بعد سهم دارند