مغالبةلغتنامه دهخدامغالبة. [م ُ ل َ ب َ ] (ع مص ) غلبه کردن کسی را. غِلاب . (تاج المصادر بیهقی ). همدیگر چیرگی جستن و غلبه کردن بر کسی . غلاب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به مغالبت شود. || نزد صرفیان آن است که بعد از مفاعله ، فعل ثلاثی مجردی بیاید تا غلبه
غلابلغتنامه دهخداغلاب . [ غ ِ ] (ع مص ) مغالبة. (مصادر زوزنی ). همدیگر چیرگی جستن و غلبه کردن بر کسی . (منتهی الارب ). غالبه مغالبة و غلاباً، قاهره . (اقرب الموارد). غلبه جستن بر همدیگر و چیره شدن بر کسی . رجوع به مغالبة شود.
مذاهنةلغتنامه دهخدامذاهنة. [ م ُ هََ ن َ ] (ع مص ) با کسی در زیرکی و تیزی خاطر نبرد کردن .(از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). مغالبه باکسی در جودت ذهن و فطنت . (از اقرب الموارد) (از متن اللغة).
مداعصةلغتنامه دهخدامداعصة. [ م ُ ع َ ص َ ] (ع مص ) به قهر گرفتن کسی را. (از منتهی الارب ). به غلبه گرفتن . (از متن اللغة). گویند: اخذته مداعصة؛ ای مغارة. (اقرب الموارد). مغالبة و مغارة. (از متن اللغة).
مغالبةلغتنامه دهخدامغالبة. [م ُ ل َ ب َ ] (ع مص ) غلبه کردن کسی را. غِلاب . (تاج المصادر بیهقی ). همدیگر چیرگی جستن و غلبه کردن بر کسی . غلاب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به مغالبت شود. || نزد صرفیان آن است که بعد از مفاعله ، فعل ثلاثی مجردی بیاید تا غلبه
ضهللغتنامه دهخداضهل . [ ض َ ] (ع مص ) اندک اندک فراهم آمدن چیزی . (منتهی الارب ). || اندک و تنک گشتن شراب و نوشیدنی . (تاج المصادر) (منتهی الارب ). || بازگشتن بسوی اصل . || بازگشتن بسوی کسی نه به وجه مقاتلة و مغالبة،یا عام است . (منتهی الارب ). بازگردیدن . (تاج المصادر). بازگردیدن بسوی کسی ن