لغتنامه دهخدا
مغبوط. [ م َ ] (ع ص ) محسود. (غیاث ) (آنندراج ). آنکه به حال او رشک برند و آرزوی حال او را کنند بی آنکه زوال آن حال را بخواهند. (از اقرب الموارد). که بر او غبطه برند. مورد غبطه و آرزو : مصالح دولت مضبوط و احوال مملکت مغبوط... (التوسل الی الترسل ). و حا