مغتسللغتنامه دهخدامغتسل . [ م ُ ت َ س َ ] (ع اِ) شستن جای . (مهذب الاسماء). جای غسل . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). آنجا که غسل کنند. آنجا که سر و تن شویند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : ارکض برجلک هذا مغتسل بارد و شراب . (قرآن <span class=
مغتسللغتنامه دهخدامغتسل . [ م ُ ت َ س ِ ] (ع ص ) غسل آورنده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). آنکه می شوید. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || آنکه خوشبوی به خود می مالد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || اسب خوی کننده . (آنندراج ) (ازمنتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اق
مغتسلهلغتنامه دهخدامغتسله . [ م ُ ت َ س ِ ل َ / ل ِ ] (اِخ ) همان صابئین قدیمند که به نام ماندایی نیز نامیده می شوند و ابن الندیم گوید: این فرقه جماعت کثیری بوده اند که در نواحی بطایح سکنی داشتند و صابئین بطایح این جماعتند و تا زمان ما هنوز قلیلی از این فرقه بر
مرحضةلغتنامه دهخدامرحضة. [ م ِح َ ض َ ] (ع اِ) آبدست دان . (منتهی الارب ). ظرفی که در آن وضو می گیرند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). مرحاض . مغتسل . (متن اللغة). کنیف . (از اقرب الموارد).
غسالخانهلغتنامه دهخداغسالخانه . [ غ َس ْ سا ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) مرده شوی خانه . مرده شورخانه . جایی که در آن مردگان را شویند. (ناظم الاطباء). مَغسَل . مَغسِل . مُغتَسَل . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
مرحاضلغتنامه دهخدامرحاض . [ م ِ ] (ع اِ) جای دست و روی شستن . (منتهی الارب ). مرحضة. (متن اللغة). آنجا که خود را بشویند.(مهذب الاسماء). مغتسل . (متن اللغة) (اقرب الموارد). آبخانه . دست شوئی . روشوئی . ج ، مراحیض . || جای پلیدی انداختن . (منتهی الارب ). خلا. مرحضة. (متن اللغة). مستراح . موضعالع
آبخانهلغتنامه دهخداآبخانه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) جایی معلوم برای قضای حاجت . مستراح . مبرز. مخرج .کنیف . مغتسل . متوضا. بیت الفراغ . مبال . خلا. بیت التخلیه . میضاء. مذهب . آبشتنگاه . تشتخانه . ادب خانه . جایی .صحت خانه . قدمگاه . کریاس . بیت الماء. بیت الخ
خونابهلغتنامه دهخداخونابه . [ ب َ / ب ِ ] (اِ مرکب ) آب با خون آمیخته . (یادداشت بخط مؤلف ). || آب مانندی که محتوی از خون و شیرباشد و به اصطلاح علمی فرنگ سرم گویند. || اشک خونین . خوناب . (ناظم الاطباء). اشک : چو نزدیک آنجای برزو رس
مغتسلهلغتنامه دهخدامغتسله . [ م ُ ت َ س ِ ل َ / ل ِ ] (اِخ ) همان صابئین قدیمند که به نام ماندایی نیز نامیده می شوند و ابن الندیم گوید: این فرقه جماعت کثیری بوده اند که در نواحی بطایح سکنی داشتند و صابئین بطایح این جماعتند و تا زمان ما هنوز قلیلی از این فرقه بر