مغذیلغتنامه دهخدامغذی . [ م ُ غ َذْ ذی ] (ع ص ) غذادهنده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) (از اقرب الموارد). و رجوع به تغذیه شود. || پرورنده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || در تداول فارسی امروز، دارای مواد غذائی . آنچه خاصیت غذایی فراوان داشته باشد.
مغذیفرهنگ فارسی معین(مُ غَ ذّ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - چیزی که دارای مواد غذایی باشد. 2 - غذا دهنده . 3 - دارای ارزش غذایی .
برهمکنش مُغَذیـ مُغَذیnutrient-nutrient interactionواژههای مصوب فرهنگستانبرهمکنش دو یا چند مادۀ غذایی در بدن که ممکن است تأثیر مواد مغذی را کاهش دهد یا عوارض جانبی در پی داشته باشد
مغدیلغتنامه دهخدامغدی . [ م َ دا ] (ع اِ) جای آمد شد کردن در پگاه . (ناظم الاطباء). || فلان ماترک من ابیه مغدی و لامراحاً؛ یعنی فلان در همه چیز مشابه به پدر خود است . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
مغضیلغتنامه دهخدامغضی . [ م ُ ] (ع ص ) لیل مغض ؛ شب تاریک (لغة قلیلة). (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || فلان مغض لهذا الأمر؛ یعنی فلان نسبت به این کار کراهت دارد. (از اقرب الموارد).
مُغَذیnutritive 2واژههای مصوب فرهنگستانویژگی آنچه ارزش تغذیهای داشته باشد یا ارزش تغذیهای غذا را بالا ببرد
آبگوشت مغذیnutrient brothواژههای مصوب فرهنگستانمحیط پایۀ مایعی که با محلول عصارۀ گوشت و پپتون و سدیمکلرور تهیه میشود
آگار مغذیnutrient agarواژههای مصوب فرهنگستانآبگوشت مغذی که با افزودن 1/5 تا 2 درصد آگار بهصورت جامد درآمده است
آبگوشت مغذیnutrient brothواژههای مصوب فرهنگستانمحیط پایۀ مایعی که با محلول عصارۀ گوشت و پپتون و سدیمکلرور تهیه میشود
آگار مغذیnutrient agarواژههای مصوب فرهنگستانآبگوشت مغذی که با افزودن 1/5 تا 2 درصد آگار بهصورت جامد درآمده است
آلودگی از مواد مغذیnutrient pollutionواژههای مصوب فرهنگستانآلودگی منابع آب براثر ورود مقادیر زیاد مواد مغذی
چگالی مادۀ مغذیnutrient densityواژههای مصوب فرهنگستاننسبتی برای بیان مقدار مادۀ مغذی که بهجای حجم مادۀ غذایی مقدار انرژی آن را مشخص میکند