مغلوبهلغتنامه دهخدامغلوبه . [ م َ ب َ ] (ع ص ) کنایه از جنگ درهم آمیخته . و جنگ مغلوبه مشهور است . (آنندراج ) : ز مغلوبه گردد یکی روی و پشت دل و گرده کوشنده در چنگ و مشت . ظهوری (از آنندراج ).- جنگ مغلوبه ؛ ج
مغلوبةلغتنامه دهخدامغلوبة. [ م َ ب َ ] (ع ص ) تأنیث مغلوب . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مغلوب شود.
مغلوبةلغتنامه دهخدامغلوبة. [ م ُ ب َ ] (ع ص ) حدیقة مغلوبة؛ باغ به هم نزدیک و در هم پیچیده درخت . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
مغلوبیلغتنامه دهخدامغلوبی . [ م َ ] (حامص ) شکست . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). مغلوبیت . و رجوع به مغلوبیت شود.
مغلوبةلغتنامه دهخدامغلوبة. [ م ُ ب َ ] (ع ص ) حدیقة مغلوبة؛ باغ به هم نزدیک و در هم پیچیده درخت . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
مغلوبةلغتنامه دهخدامغلوبة. [ م َ ب َ ] (ع ص ) تأنیث مغلوب . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مغلوب شود.
معرکةدیکشنری عربی به فارسیرزم , پيکار , جدال , مبارزه , ستيز , جنگ , نبرد , نزاع , زد و خورد , جنگ کردن , زد وخورد , حرب , مبارزه کردن , جنگيدن با , کارزار , نزاع کردن , جنگيدن , ستيزه , غوغا , مغلوبه شدن جنگ
مدغرةلغتنامه دهخدامدغرة. [ م َ غ َ رَ ] (ع اِ) کارزار سخت که در آن پای برجا نماند. (از منتهی الارب ). جنگ بی امانی که مغلوبه شود و صفوف منظم نماند. (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). و آن را امروزه حرب الصاعقة و حرب المفاجاة خوانند. (از متن اللغة). رجوع به دغری شود.
تن بتنلغتنامه دهخداتن بتن . [ تَم ْ ب ِ ت َ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) کس به کس . کس بعوض کس . (ناظم الاطباء). فرداً فرد. یک یک : چنین گفت با مویه افراسیاب کزین پس نه آرام جویم نه خواب مرا اندرین سوگ یاری کنیدهمه تن بتن سوگواری کنید. فردوس