مغلوطلغتنامه دهخدامغلوط. [ م َ ] (ع ص ) نادرست . باغلط. غلطدار. دارای غلط: کتابی مغلوط. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).- مغلوطفیه ؛ که در آن غلط باشد. (از اقرب الموارد).
مغلوثلغتنامه دهخدامغلوث . [ م َ ] (ع ص ) گندم جو آمیخته یا گندم خاک و هر چیزی آمیخته . (منتهی الارب ) (آنندراج ). گندم به جو آمیخته و گندم ناپاک که خاشاک و چیزهای دیگر در آن باشد.(ناظم الاطباء). گندم که به خاک و دانه های دیگر آمیخته شده باشد. (از اقرب الموارد). || سقاء مغلوث ؛ مشک پیراسته به خ
مغلاتلغتنامه دهخدامغلات . [ م ُ غ َل ْ لا ] (ع اِ) ج ِ مُغَل ّ. (اقرب الموارد). به معنی مستغلات است . (از المنجد). و رجوع به مغل و مستغلات شود.
مغلاطلغتنامه دهخدامغلاط. [ م ِ ] (ع ص ) بسیار غلطگوی و غلطکن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). بسیار غلطگوی و کثیرالغلط. (ناظم الاطباء). بسیارغلط. (از اقرب الموارد).
مغیلاتواژهنامه آزادفارسی ریشه شناسی اسم امُ غیلان ، درختچه خار دار که در بیابان ها می روید . اسم 1-مُغیلان 2- درختچه ای با خارها ، بسیار ، خار شتر
مغالاتلغتنامه دهخدامغالات . [ م ُ ] (ع مص ) گران فروشی کردن : در مغالات بضاعت بضع مبالغتی نکنم . (مرزبان نامه ص 249). و رجوع به مغالاة شود.
گایهلغتنامه دهخداگایه . [ ی َ / ی ِ ] (اِمص ) جماع و مباشرت .(آنندراج ). شعوری شعری مغلوط را بشاهد آورده است .