مغیوملغتنامه دهخدامغیوم . [ م َغ ْ ] (ع ص ) شتر غیم زده . (منتهی الارب )(از اقرب الموارد). شتر غیم زده و غیم بیماریی است شتران را مانند قلاب ، مگر قلاب مهلک باشد. (آنندراج ).
مغملغتنامه دهخدامغم . [ م ُ غ ِم م ] (ع ص )یوم مغم ؛ روز سخت گرم که دم را فروگیرد. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). روز گرم . (از اقرب الموارد).
مغاملغتنامه دهخدامغام . [ م َ ] (اِخ ) شهری است در اندلس و آن را مغامة نیز گویند و در آن معدن گل سرشوی است و از آنجا به سایر شهرهای مغرب برند. (از معجم البلدان ). از قرای طلیطله است . (الحلل السندسیة ج 2 ص 9).
مغيمدیکشنری عربی به فارسیتيره کردن , سايه افکندن ابر , ابر دار کردن , پوشاندن , سايه انداختن , ابري , تيره , پوشيده