مفاداتلغتنامه دهخدامفادات . [ م ُ ] (از ع ، اِمص ) فدیه دادن کسی را از اسیری بازخریدن یا اسیر را با اسیری یا کشتنیی را با کشتنی دیگر بدل کردن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). مفاداة. و رجوع به مفاداة شود.
مفذاذلغتنامه دهخدامفذاذ. [ م ِ ] (ع ص ) گوسپند که یک بچه زادن خوی او باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). گوسپندی که یک بچه زادن در یک شکم عادت وی باشد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
مفضاضلغتنامه دهخدامفضاض . [ م ِ ] (ع اِ) کلوخ کوب . (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (ازاقرب الموارد). مِفَض ّ. مِفَضّة. (اقرب الموارد).
مفضوضلغتنامه دهخدامفضوض . [ م َ ] (ع ص ) اشک فراوان ریخته . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ) (از اقرب الموارد).
مفضضلغتنامه دهخدامفضض . [ م ُ ف َض ْ ض َ ] (ع ص ) سیم اندود. (صراح ). سیم اندود کرده شده . (آنندراج ).سیم اندود. نقره گین . (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). آب نقره داده شده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || سیم کوفت . (صراح ). مرصع به نقره . (ازاقرب الموارد). نقره کوب . (یادداشت به خط مر
مفاداةلغتنامه دهخدامفاداة. [ م ُ ] (ع مص ) کسی را از اسیری بازخریدن . (المصادر زوزنی ) (ترجمان القرآن ). سر خریدن و سربها دادن کسی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). آزاد کردن کسی را و سربهای وی گرفتن . و مبرد گوید: مفاداة آن است که کسی را بازدهی و کسی دیگر بگیری و فِدی ̍، آنکه وی را
فداءلغتنامه دهخدافداء. [ ف ِ ] (ع مص ) رها کردن امیر، اسیر کافر را در مقابل مالی یا اسیر مسلمانی . (تعریفات ). مفادات . کسی را از اسیری بازخریدن . (زوزنی ). || (اِ) فدیه . بازخرید. (یادداشت بخط مؤلف ). مالی که در عوض مفدی داده شود. (اقرب الموارد) : با یکدیگر صلح کردند