مفاوضتلغتنامه دهخدامفاوضت . [ م ُ وَ / وِ ض َ ] (از ع ، اِمص ) بیان کردن سخن به نرمی . (غیاث ). || با هم راز گفتن و مشورت کردن . (غیاث ). گفتگو. مذاکره . مشاوره . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : غایت نهمت بر آن مقصور داشتمی که یکی را از ای
مفاوضاتلغتنامه دهخدامفاوضات . [ م ُ وَ ] (ع اِ) ج ِ مفاوضة. گفتگوها. مذاکرات : صاحب کافی بعد از آن مفاوضات بر مراعات تاش و حفظ مصالح و مناجح او اقبال کرد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 99). و رجوع به م
نامفیدلغتنامه دهخدانامفید. [ م ُ ] (ص مرکب ) ناسودمند. || بی اثر. بی خاصیت : و به مشاورت و مفاوضت نامفید ایشان در هیچ مهم خوض و شروع نپیوندد. (سندبادنامه ص 245). و قلم بی شمشیر و علم بی عمل نامفید بود. (سندبادنامه ص <span class="hl" dir=
مفاوضاتلغتنامه دهخدامفاوضات . [ م ُ وَ ] (ع اِ) ج ِ مفاوضة. گفتگوها. مذاکرات : صاحب کافی بعد از آن مفاوضات بر مراعات تاش و حفظ مصالح و مناجح او اقبال کرد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 99). و رجوع به م
مفاوضهلغتنامه دهخدامفاوضه . [ م ُ وَ / وِ ض َ / ض ِ ] (ازع ، اِمص ) مفاوضت . رجوع به مفاوضة و مفاوضت شود. || یکدیگر را سپردن . (غیاث ). سپردگی به همدیگر. (ناظم الاطباء). || مکالمه ٔ با هم و جواب و سؤال و جواب و پاسخ . (ناظم ال
مؤانستلغتنامه دهخدامؤانست . [ م ُ آ ن َ / ن ِ س َ ] (از ع ، اِمص ) مؤانسة. انس و الفت و هم خویی و رفاقت و مصاحبت و همدمی . (ناظم الاطباء). ایناس . انس . محبت . دوستی . همدمی . دمسازی . کسی را مونسی کردن . (زوزنی ). مونس کسی شدن . آرام گرفتن با. آرام یافتن به
موللغتنامه دهخدامول . (اِ) درنگ و تأخیر. (غیاث ). درنگ و تأخیر و توقف و بازایستادگی . (ناظم الاطباء). بودن و درنگ و تأخیر. و مول مول یعنی باش باش . (از برهان ) (از آنندراج ). درنگ باشد. (لغت فرس اسدی ). لفظی است که از برای تأخیر و درنگ گویند. (فرهنگ اوبهی ). به معنی تأخیر است و مول مول