مفتح الابوابلغتنامه دهخدامفتح الابواب . [ م ُ ف َت ْ ت ِ حُل ْ اَب ْ ] (اِخ ) نامی از نامهای خدای متعال . نامی از نامهای صفاتی باری تعالی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : در میخانه بسته اند دگرافتتح یا مفتح الابواب . حافظ.و رجوع به مدخل قبل
مفتح الابوابلغتنامه دهخدامفتح الابواب . [ م ُ ف َت ْ ت ِحُل ْ اَب ْ ] (ع ص مرکب ) گشاینده ٔ درها : ای سخا را مسبب الاسباب وی کرم را مفتح الابواب . انوری (دیوان چ نفیسی ص 16).و رجوع به مدخل بعد شود.
مفتحلغتنامه دهخدامفتح . [ م َ ت َ ] (ع اِ) خزینه . (مهذب الاسماء). خزانه و گنج و گنجینه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط). کنز. (المعرب جوالیقی ). ج ، مفاتح . (اقرب الموارد).
مفتحلغتنامه دهخدامفتح . [ م ِ ت َ ] (ع اِ) کلید. (دهار) (ترجمان القرآن ). کلید و هرچه بدان چیزی گشایند. مفتاح . ج ، مفاتح . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).
مفتحلغتنامه دهخدامفتح . [ م ُ ف َت ْ ت َ ] (ع ص ) گشاده . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || شهر گرفته شده . (ناظم الاطباء). || (اِ) قلمی (شعبه ای ) از خط عربی که از قلم ثقیل نصف ممسک استخراج شده و در نوشتن امور مربوطبه دادخواهی به کار می رفته و مخرجش نیز همان است و از آن سه قلم استخراج شده است .
مفتحلغتنامه دهخدامفتح . [ م ُ ف َت ْ ت ِ ] (ع ص ) گشاینده . بازکننده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) (ناظم الاطباء) : ای بند مرا مفتح از توسودای مرا مفرح از تو. نظامی .و رجوع به تفتیح شود.- مفتح الابواب .
مفثةلغتنامه دهخدامفثة. [ م َ ف َث ْ ث َ ] (ع اِ) (از «ف ث ث ») بسیاری و افزونی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از محیط المحیط). کثرت . گویند: لبنی فلان مفثة؛ یعنی بنی فلان چون شمرده شوند بسیار یافته آیند. (از اقرب الموارد). || کثیر مفثة؛ بسیار مهمانی . (منتهی الارب ). فلان کثیر مفثة؛ یعنی فل
دربازکنلغتنامه دهخدادربازکن . [ دَ ک ُ ] (نف مرکب ) دربازکننده . بازکننده ٔ در. مفتاح الابواب . مفتح الابواب : ای سرمه کش بلندبینان دربازکن درون نشینان . نظامی .|| (اِ مرکب ) امروز بر یک نوع وسیله ٔ الکتریکی اطلاق می شود که بوسیله ٔ آ
مفتحلغتنامه دهخدامفتح . [ م ُ ف َت ْ ت ِ ] (ع ص ) گشاینده . بازکننده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) (ناظم الاطباء) : ای بند مرا مفتح از توسودای مرا مفرح از تو. نظامی .و رجوع به تفتیح شود.- مفتح الابواب .
مقسملغتنامه دهخدامقسم . [ م ُ ق َس ْ س ِ ] (ع ص ) بخش بخش کننده . (آنندراج ). بخش بخش کننده و تقسیم کننده . (ناظم الاطباء). قسمت کننده . بخش کننده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : فالمقسّمات امراً. (قرآن 4/51).- مقس
ابوابلغتنامه دهخداابواب .[ اَب ْ ] (ع اِ) ج ِ باب . درها. مَداخل : بجود و رای بکرده ست خلق را بی غم بعدل و داد گشاده ست بر جهان ابواب . مسعودسعد.بلا گرچه مقدور از ابواب دخول آن احتراز واجب . (گلستان ). || فصول . مباحث . بخشها. حیثیا
پرکه مغوللغتنامه دهخداپرکه مغول . [ ] (اِخ ) یکی از امراء عهد تیموریان . و او به اوایل عهد میرزا سلطان ابوسعید حصار نیره تو را تصرف کرد و مدت دو سال بواسطه ٔ حدوث اصناف فترات و ظهور انواع حادثات پرتو اندیشه ٔ هیچیک از ملوک و حکام بر تسخیر آن قلعه نتافت تا در این اوقات [ یعنی سال <span class="hl" d
مفتحلغتنامه دهخدامفتح . [ م َ ت َ ] (ع اِ) خزینه . (مهذب الاسماء). خزانه و گنج و گنجینه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط). کنز. (المعرب جوالیقی ). ج ، مفاتح . (اقرب الموارد).
مفتحلغتنامه دهخدامفتح . [ م ِ ت َ ] (ع اِ) کلید. (دهار) (ترجمان القرآن ). کلید و هرچه بدان چیزی گشایند. مفتاح . ج ، مفاتح . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).
مفتحلغتنامه دهخدامفتح . [ م ُ ف َت ْ ت َ ] (ع ص ) گشاده . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || شهر گرفته شده . (ناظم الاطباء). || (اِ) قلمی (شعبه ای ) از خط عربی که از قلم ثقیل نصف ممسک استخراج شده و در نوشتن امور مربوطبه دادخواهی به کار می رفته و مخرجش نیز همان است و از آن سه قلم استخراج شده است .
مفتحلغتنامه دهخدامفتح . [ م ُ ف َت ْ ت ِ ] (ع ص ) گشاینده . بازکننده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) (ناظم الاطباء) : ای بند مرا مفتح از توسودای مرا مفرح از تو. نظامی .و رجوع به تفتیح شود.- مفتح الابواب .
مفتحلغتنامه دهخدامفتح . [ م َ ت َ ] (ع اِ) خزینه . (مهذب الاسماء). خزانه و گنج و گنجینه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط). کنز. (المعرب جوالیقی ). ج ، مفاتح . (اقرب الموارد).
مفتحلغتنامه دهخدامفتح . [ م ِ ت َ ] (ع اِ) کلید. (دهار) (ترجمان القرآن ). کلید و هرچه بدان چیزی گشایند. مفتاح . ج ، مفاتح . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).
مفتحلغتنامه دهخدامفتح . [ م ُ ف َت ْ ت َ ] (ع ص ) گشاده . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || شهر گرفته شده . (ناظم الاطباء). || (اِ) قلمی (شعبه ای ) از خط عربی که از قلم ثقیل نصف ممسک استخراج شده و در نوشتن امور مربوطبه دادخواهی به کار می رفته و مخرجش نیز همان است و از آن سه قلم استخراج شده است .
مفتحلغتنامه دهخدامفتح . [ م ُ ف َت ْ ت ِ ] (ع ص ) گشاینده . بازکننده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) (ناظم الاطباء) : ای بند مرا مفتح از توسودای مرا مفرح از تو. نظامی .و رجوع به تفتیح شود.- مفتح الابواب .