مفرقةلغتنامه دهخدامفرقة. [ م َ رِ ق َ ] (ع اِ) جایی که دو راه از هم جدا می شودو دوراهه . (ناظم الاطباء). سر دوراهه . (از آنندراج ) (از منتهی الارب ). و رجوع به مَفرَق یا مَفرِق شود.
مفرکحلغتنامه دهخدامفرکح . [ م ُ ف َ ک َ ] (ع ص ) فِرکاح . (منتهی الارب ). آنکه دو طرف سرین او مرتفع و دبر وی برآمده باشد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
مفرکةلغتنامه دهخدامفرکة. [ م ُ ف َرْ رَ ک َ ] (ع ص ) امراءة مفرکة؛ زن دشمن داشته ٔ مردان . (منتهی الارب ). زنی که مردان وی را دشمن دارند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
مفرقلغتنامه دهخدامفرق . [ م َ رَ / رِ ] (ع اِ) تار سر، که فرق جای موی سر است . (منتهی الارب ) (آنندراج ). محل جداکردگی مویها از هم و فرق سر. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). وسط سر، آنجا که با شانه نیمی از موی سر را به یک سو و نیمی را به دیگر سوی خوابانند.جا
صریعالدلاءلغتنامه دهخداصریعالدلاء. [ ص َ عُدْ دِ ] (اِخ ) علی بن عبدالواحد، شاعری است از مردم بغداد، به مصر آمد و الظاهر لاعزازدین اﷲ را بستود و به سال 412 هَ . ق . درگذشت . او را دیوان شعری است . (الاعلام زرکلی ص 680). در فوات الو
حلاجلغتنامه دهخداحلاج . [ ح َل ْ لا ] (اِخ ) حسین بن منصور بیضاوی ، مکنی به ابوالغیث با ابومغیث یا ابومعتب یا ابوعبداﷲ. از بزرگان عرفا و صوفیه است که با جنید بغدادی و بعض اکابر صوفیه مصاحبت داشته است . اقوال اهل علم درباره ٔ وی مختلف است . گروهی وی را از اولیاء پندارند و پاره ای خارق عادات و
لحملغتنامه دهخدالحم . [ ل َ / ل َ ح َ ] (ع اِ) گوشت . ج ، لحام و الحم و لحوم و لحمان . (منتهی الارب ) : بیندازی عظام و لحم و شحمم رگ و پی همچنان و جلد مقشور. منوچهری .نفس باداست و جسمت خاک و لحمت