مفلحلغتنامه دهخدامفلح . [ م ُ ل ِ ] (ع ص ) رستگار. (دهار). نیکبخت . (مهذب الاسماء). پیروزی یابنده و رستگار. (آنندراج ). رستگار و پیروزمند. (ناظم الاطباء). ج ، مفلحین : فأمّا من تاب و آمن و عمل صالحاً فعسی ̍ أن یکون من المفلحین . (قرآن 67/28
مفلحیلغتنامه دهخدامفلحی . [ م ُ ل ِ ] (ص نسبی ) منسوب به مفلح که نام اجدادی است . (از انساب سمعانی ).
پمفیلیهلغتنامه دهخداپمفیلیه . [ پ َ لی َ ] (اِخ ) در قاموس کتاب مقدس آمده است : اسم مقاطعه ای است در آسیای صغیر که در طرف شمالی دریای روم در میانه ٔ کیلیکیه ولیکیته واقع است و در زمانی که پولس بدانجا شد پای تخت آن را پرجه میگفتند (اع 13:<span class="hl" dir="ltr
مفلح اصفهانیلغتنامه دهخدامفلح اصفهانی . [ م ُ ل ِ ح ِ اِ ف َ ] (اِخ ) از شاعران مقدم بر تألیف آتشکده ٔ آذر است . لطفعلی بیگ آذر بیگدلی آرد: از حسب و نسب او چیزی معلوم نشد. این یک شعر از او به نظر رسید:بهشت آنجاست کآزاری نباشدکسی را با کسی کاری نباشد .و رجوع به قاموس الاعلام ترکی و فرهنگ
مفلح ترکلغتنامه دهخدامفلح ترک . [ م ُل ِ ح ِ ت ُ ] (اِخ ) از امرای بنی عباس در قرن سوم هجری (مقتول به سال 258 هَ . ق .) است . به سال 254 هَ . ق . به قم حمله کرد و جمع کثیری از مردم آنجا را کشت ودر سال 2
مفلحانلغتنامه دهخدامفلحان . [ م ُ ل ِ ] (اِ) مأخوذ از تازی ، رستگاران . (ناظم الاطباء). به معنی رستگاران است چه مفلح در عربی به معنی رستگار باشد و الف و نون جمع فارسی است . (برهان ). || دهاتی و دهقان و کشاورز. (ناظم الاطباء).
مفلحانلغتنامه دهخدامفلحان . [ م ُ ل ِ ] (اِخ ) رودخانه ای است در سرحد ولایت غزال . (برهان ) (آنندراج ) : باد صبا بر آب کر نقش قدافلح آوردتا تو فلاح و فتح را بر شط مفلحان بری .خاقانی .
مفلحیلغتنامه دهخدامفلحی . [ م ُ ل ِ ] (ص نسبی ) منسوب به مفلح که نام اجدادی است . (از انساب سمعانی ).
مفلح اصفهانیلغتنامه دهخدامفلح اصفهانی . [ م ُ ل ِ ح ِ اِ ف َ ] (اِخ ) از شاعران مقدم بر تألیف آتشکده ٔ آذر است . لطفعلی بیگ آذر بیگدلی آرد: از حسب و نسب او چیزی معلوم نشد. این یک شعر از او به نظر رسید:بهشت آنجاست کآزاری نباشدکسی را با کسی کاری نباشد .و رجوع به قاموس الاعلام ترکی و فرهنگ
مفلح ترکلغتنامه دهخدامفلح ترک . [ م ُل ِ ح ِ ت ُ ] (اِخ ) از امرای بنی عباس در قرن سوم هجری (مقتول به سال 258 هَ . ق .) است . به سال 254 هَ . ق . به قم حمله کرد و جمع کثیری از مردم آنجا را کشت ودر سال 2
مفلح اصفهانیلغتنامه دهخدامفلح اصفهانی . [ م ُ ل ِ ح ِ اِ ف َ ] (اِخ ) از شاعران مقدم بر تألیف آتشکده ٔ آذر است . لطفعلی بیگ آذر بیگدلی آرد: از حسب و نسب او چیزی معلوم نشد. این یک شعر از او به نظر رسید:بهشت آنجاست کآزاری نباشدکسی را با کسی کاری نباشد .و رجوع به قاموس الاعلام ترکی و فرهنگ
مفلح ترکلغتنامه دهخدامفلح ترک . [ م ُل ِ ح ِ ت ُ ] (اِخ ) از امرای بنی عباس در قرن سوم هجری (مقتول به سال 258 هَ . ق .) است . به سال 254 هَ . ق . به قم حمله کرد و جمع کثیری از مردم آنجا را کشت ودر سال 2
مفلح صیمریلغتنامه دهخدامفلح صیمری . [ م ُ ل ِ ح ِ ص َ م َ ] (اِخ ) رجوع به صیمری مفلح بن حسین و الذریعه ج 3 ص 335 و فهرست کتابخانه ٔ مدرسه سپهسالار ج 2 ص 281 شود.<
مفلحانلغتنامه دهخدامفلحان . [ م ُ ل ِ ] (اِ) مأخوذ از تازی ، رستگاران . (ناظم الاطباء). به معنی رستگاران است چه مفلح در عربی به معنی رستگار باشد و الف و نون جمع فارسی است . (برهان ). || دهاتی و دهقان و کشاورز. (ناظم الاطباء).
مفلحانلغتنامه دهخدامفلحان . [ م ُ ل ِ ] (اِخ ) رودخانه ای است در سرحد ولایت غزال . (برهان ) (آنندراج ) : باد صبا بر آب کر نقش قدافلح آوردتا تو فلاح و فتح را بر شط مفلحان بری .خاقانی .
ابن مفلحلغتنامه دهخداابن مفلح . [ اِ ن ُ م ُ ل ِ ] (اِخ ) ظهیرالدین ابواسحاق ابراهیم بن نورالدین علی بن عبدالعالی عاملی میسی فقیه ، شیعی ، از علمای دولت شاه طهماسب صفوی . او بحسن خط معروف بوده است و فرزند او عبدالکریم و نبه ٔ اوشیخ لطف اﷲ متوفی به 1032 هَ . ق . ه