پیروز، رستار، سعادتمند، مفلح
ظهیرالدین . [ ظَ رُدْ دی ] (اِخ ) رجوع به ابن مفلح شود.
ابراهیم میسی . [ اِ م ِ می ] (اِخ ) رجوع به ابن مفلح شود.
ابوعبدا. [ اَ ع َ دِل ْ لاه ] (اِخ ) محمدبن مفلح حنبلی . رجوع به محمد... شود.
حسین . [ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن مفلح بن حسن بحرینی . رجوع به حسین صیمری شود.