مقاشلغتنامه دهخدامقاش . [ م َق ْ قا ] (از ع ، اِ) مأخوذ از منقاش تازی وبه معنی آن . (ناظم الاطباء). و رجوع به منقاش شود.
خیز مومیmyxedema, solid edema, mucous edemaواژههای مصوب فرهنگستانتورم خشک و موممانند پوست که همراه با رسوبات گلیکوزامینوگلیکان در پوست یا سایر بافتهاست
مقاظلغتنامه دهخدامقاظ. [ م َ ] (ع اِ) (از «ق ی ظ») جایی که در تابستان بدانجا روند. (ناظم الاطباء). جای اقامت در تابستان . مَقیظ. (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط). ییلاق .
مکیازلغتنامه دهخدامکیاز. [ م ِ ] (ص ، اِ) مخنث بود و بی ریش . (لغت فرس چ اقبال ص 186). پسر امرد را گویند و حیز و مخنث و پشت پاپی را نیز گفته اند. (برهان ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) : عمر خلقان گر بشد شاید که منصور عمرلوطیان ر