مقاطعةلغتنامه دهخدامقاطعة. [ م ُ طَ ع َ ] (ع مص ) با کسی وابریدن . (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ) (آنندراج ). از همدیگر بریدن دو نفر، ضد مواصلة. (از ناظم الاطباء). ترک دیدار و مکاتبت با کسی کردن . (از اقرب الموارد). || نبرد کردن در بریدن چیزی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). ||
مقاتعةلغتنامه دهخدامقاتعة. [ م ُ ت َ ع َ ] (ع مص ) با همدیگر کارزار کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به همین کلمه شود.
مقاطعهلغتنامه دهخدامقاطعه . [ م ُ طَ / طِ ع َ / ع ِ ] (از ع ، اِمص ) واگذار کردن انجام دادن کاری را به کسی پس از تعیین مزد و اجرت آن . (ناظم الاطباء). امروزه غالباً به عهده گرفتن ساختمان جاده ها و ابنیه را مقاطعه گویند. پیمانکا
مکاتعةلغتنامه دهخدامکاتعة. [ م ُ ت َ ع َ ] (ع مص ) کاتعه اﷲ مکاتعة؛ از نیکی دور گرداند او را خدای و بکشد آن را. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء)؛ خدا او را بکشد. (از اقرب الموارد). و رجوع به مکاتلة شود.
مقاطعهفرهنگ فارسی عمید۱. از هم بریدن و جدا شدن؛ ترک مراوده و مکاتبه کردن.۲. برعهده گرفتن کاری معین با مزد مشخص؛ پیمانکاری.
مقاطعه داریلغتنامه دهخدامقاطعه داری . [ م ُ طَ / طِ ع َ / ع ِ ] (حامص مرکب ) شغل و عمل مقاطعه دار. رجوع به مقاطعه دار شود.
مقاطعه چیلغتنامه دهخدامقاطعه چی . [ م ُ طَ / طِ ع َ / ع ِ ] (ص مرکب ) مقاطعه گر. مقاطعه کار. پیمان کار. کنترات چی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مقاطعه کار شود.