مقامرلغتنامه دهخدامقامر. [ م ُ م ِ ] (ع ص ) به گرو بازنده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). قمارباز و حریف . (آنندراج ) (غیاث ).قمارکننده . قمارباز. (از ناظم الاطباء) : به یک اندازه اند بر در بخت مرد فرهنگ با مقامر و شنگ .
مقامیرلغتنامه دهخدامقامیر. [ م َ ] (اِخ ) دهی است از بخش سراسکند شهرستان تبریز است که 416 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
مقمرلغتنامه دهخدامقمر. [ م ُ ق َم ْ م ِ ] (از ع ، ص ) روشن . تابان . درخشان . نورانی . منور : ور جسم تو از نفس بدین صنعت محکم ماننده ٔ قصری شده پرنور مقمر. ناصرخسرو (دیوان چ تقوی ص 158).خواهم که ز
مقمرلغتنامه دهخدامقمر. [ م ُ م ِ ] (ع ص ) لیل مقمر؛ شبی ماهناک . (مهذب الاسماء). شب ماهتاب . (دهار).شب با قمر. مقمرة. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). شب روشن با ماه . (ناظم الاطباء). ماهتابی .روشن به ماهتاب . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : افسونی دانستم که
مقامرپیشهلغتنامه دهخدامقامرپیشه . [ م ُ م ِ ش َ / ش ِ ] (ص مرکب ) قمارباز. آنکه شغل وی قمار کردن باشد. (از ناظم الاطباء) (از آنندراج ) : چشمان او را هر زمان ورکند و برد از نقد جان همچون مقامرپیشه گان سوگند ستار آمده .<p class="a
مقامرتلغتنامه دهخدامقامرت . [ م ُ م َ / م ِ رَ ] (از ع ، اِمص ) مقامرة. قمار باختن . قماربازی کردن : دو مرد را دید که بر دکانی نشسته نرد می باختند و اسب مقامرت در مضمار مسابقت می تاختند. (سندبادنامه ص 304</span
مقامرخانهلغتنامه دهخدامقامرخانه . [ م ُ م ِ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) جایی که آنجا قمار بازند. (آنندراج ). قمارخانه . (ناظم الاطباء) : بخیلی کو به یک جو زر بمیردچرا گرد مقامرخانه گردد. عطار (دیوان چ تفضلی ص <span
مقامرةلغتنامه دهخدامقامرة. [ م ُ م َ رَ ] (ع مص ) با کسی قمار بازیدن . (المصادر زوزنی ). به گرو چیزی باختن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || نبرد کردن با هم به گرو. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
مقامریلغتنامه دهخدامقامری . [ م ُ م ِ ] (حامص ) حالت و چگونگی مقامر. قماربازی . عمل مقامر : صدهزاران چنین فسون و فریب کرده ام از مقامری به شکیب . نظامی .مستی و مقامری مرا بهتر از آنک بر روی و ریا کنی صلاح ای ساقی . <p class="
صبناءلغتنامه دهخداصبناء. [ ص َ ] (ع اِ) دست مقامر وقتی که مایل گرداند تا حریف خود را فریب دهد و غدر کند با وی . (منتهی الارب ).
ابوالفرجلغتنامه دهخداابوالفرج . [ اَ بُل ْ ف َ رَ ] (اِخ ) محمدبن عبیداﷲ اللجلاج مقامر شطرنجی معروف . رجوع به لجلاج شود.
مقامرپیشهلغتنامه دهخدامقامرپیشه . [ م ُ م ِ ش َ / ش ِ ] (ص مرکب ) قمارباز. آنکه شغل وی قمار کردن باشد. (از ناظم الاطباء) (از آنندراج ) : چشمان او را هر زمان ورکند و برد از نقد جان همچون مقامرپیشه گان سوگند ستار آمده .<p class="a
مقامرتلغتنامه دهخدامقامرت . [ م ُ م َ / م ِ رَ ] (از ع ، اِمص ) مقامرة. قمار باختن . قماربازی کردن : دو مرد را دید که بر دکانی نشسته نرد می باختند و اسب مقامرت در مضمار مسابقت می تاختند. (سندبادنامه ص 304</span
مقامرخانهلغتنامه دهخدامقامرخانه . [ م ُ م ِ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) جایی که آنجا قمار بازند. (آنندراج ). قمارخانه . (ناظم الاطباء) : بخیلی کو به یک جو زر بمیردچرا گرد مقامرخانه گردد. عطار (دیوان چ تفضلی ص <span
مقامرةلغتنامه دهخدامقامرة. [ م ُ م َ رَ ] (ع مص ) با کسی قمار بازیدن . (المصادر زوزنی ). به گرو چیزی باختن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || نبرد کردن با هم به گرو. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
مقامریلغتنامه دهخدامقامری . [ م ُ م ِ ] (حامص ) حالت و چگونگی مقامر. قماربازی . عمل مقامر : صدهزاران چنین فسون و فریب کرده ام از مقامری به شکیب . نظامی .مستی و مقامری مرا بهتر از آنک بر روی و ریا کنی صلاح ای ساقی . <p class="