مقتدرلغتنامه دهخدامقتدر. [ م ُ ت َ دِ ] (اِخ ) از نامهای خداست . (از ذیل اقرب الموارد). نامی از نامهای خدای تعالی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
مقتدرلغتنامه دهخدامقتدر. [ م ُ ت َ دِ ] (ع ص ) توانا. (مهذب الاسماء) (دهار). قادر و توانا. (ناظم الاطباء) : و کان اﷲ علی کل شی ٔ مقتدراً. (قرآن 45/18). || دیگ پز. (آنندراج ). پزنده ٔ در دیگ . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از محیط ال
مقتدرلغتنامه دهخدامقتدر.[ م ُ ت َ دِ ] (اِخ ) رجوع به احمدبن سلیمان سیف الدوله در همین لغت نامه و الاعلام زرکلی چ 2 ج 1 ص 128 شود.
مُّقْتَدِرٍفرهنگ واژگان قرآنقادر و توانا با قدرت عظیم (کلمه مقتدر نيز معنیش نزدیک به کلمه قدير است و به همين معنا است چيزي که هست در غير خداي تعالي هم استعمال ميشود ، و در غير خدا معنايش متکلف و مکتسب قدرت است ، يعني کسي که براي به دست آوردن قدرت خود را به زحمت مياندازد ، و خود را قدرتمند وانمود ميکند . )
مقتدریلغتنامه دهخدامقتدری . [ م ُ ت َ دِ ری ی ] (ص نسبی ) منسوب است به مقتدرباﷲ خلیفه ٔ عباسی . (از انساب سمعانی ).
مقتدریلغتنامه دهخدامقتدری . [ م ُ ت َ دِ ری ی ] (ص نسبی ) منسوب است به مقتدرباﷲ خلیفه ٔ عباسی . (از انساب سمعانی ).
والدگری مقتدرانهauthoritative parentingواژههای مصوب فرهنگستاننوعی روش والدگری مبتنی بر تشریک مساعی که در آن والد یا پرستار کودک را به خودمختاری و استقلال ترغیب میکند و درعینحال برخی محدودیتها را بر رفتار کودک اعمال میکند
مقتدریلغتنامه دهخدامقتدری . [ م ُ ت َ دِ ری ی ] (ص نسبی ) منسوب است به مقتدرباﷲ خلیفه ٔ عباسی . (از انساب سمعانی ).