مقترحلغتنامه دهخدامقترح . [ م ُ ت َ رِ ] (ع ص ) به تحکم از کسی چیزی را خواهنده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). آنکه بطور ابرام و بدون لیاقت و لزوم پرسش می کند و درخواست می نماید. (ناظم الاطباء). || بی اندیشه گوینده ٔ شعر. (آنندراج ). آنکه بی اندیشه شعر می گوید و می خواند. (نا
مقترحدیکشنری عربی به فارسیموضوع , قضيه , کار , مقصود , قياس منطقي , پيشنهاد کردن به , دعوت بمقاربت جنسي کردن
مقترحفرهنگ فارسی معین(مُ تَ رِ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - آن که بدون لیاقت و لزوم و به ابرام پرسش کند. 2 - آن که بی اندیشه شعر گوید و خواند. 3 - آن که از خود چیزی نو آورد. 4 - آن که مطلبی را پیشنهاد کند تا مورد بحث دانشمندان قرار گیرد.
مقترةلغتنامه دهخدامقترة. [ م ُ ت ِ رَ ] (ع ص ) زنی که به چوب عود بخور می دهد. (ناظم الاطباء) (ازمنتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط).
مقترعلغتنامه دهخدامقترع . [ م ُ ت َ رِ ] (ع ص ) برگزیده . (از آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به اقتراع شود.
مقطرةلغتنامه دهخدامقطرة. [ م ِ طَ رَ ] (ع اِ) مِقْطَر. (منتهی الارب ) (آنندراج ). مقطر. ج ، مقاطر. (اقرب الموارد). بوی سوز. (ناظم الاطباء). و رجوع به مقطر شود. || کنده که بر پای بندی نهند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). کنده ای که برپای نهند. (ناظم الاطباء). چوبی با شکافهای بزرگ به اندازه ٔ ساق ان
مقطرةلغتنامه دهخدامقطرة. [ م ُ طَ رَ / م ُ ق َطْ طَ رَ ] (ع ص ) ابل مقطرة؛ شتران قطار کرده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به اِقْطار و تقطیر شود.
مقطرةلغتنامه دهخدامقطرة. [ م ُ طَرْ رَ ] (ع ص ) ناقه ٔ آبستن شده و دنب و سر برداشته . (از اقرب الموارد). ناقة مقطرة؛ ماده شتر آبستن که دنب و سر بردارد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).