مقحوطلغتنامه دهخدامقحوط. [ م َ ] (ع ص ) قحطزده و گرفتارقحط و خشکسالی . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
مقحادلغتنامه دهخدامقحاد. [ م ِ ] (ع ص ) اشتر بزرگ کوهان . (مهذب الاسماء). ناقة مقحاد: شتر ماده ٔ بزرگ کوهان . ج ، مقاحید. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
مقعطلغتنامه دهخدامقعط. [ م ُ ق َع ْ ع ِ ] (ع ص ) سختی کننده در تقاضای وام . (ناظم الاطباء). رجوع به تقعیط معنی آخر شود.
مقحطلغتنامه دهخدامقحط. [ م ِ ح َ ] (ع ص ) اسب توانا که به رفتن مانده نگردد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
مقعدلغتنامه دهخدامقعد. [ م ُ ق َع ْ ع َ ] (ع اِ) نوعی از بُرد که از هجر آورده شود. (از اقرب الموارد).