مقربلغتنامه دهخدامقرب . [ م َ رَ ] (ع اِ) راه کوتاه . مقربة. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). راه کوتاه . ج ، مقارب . (ناظم الاطباء).
مقربلغتنامه دهخدامقرب . [ م ُ رَ ] (ع ص ، اِ) اسبی که پیوسته نزدیک خود دارند جهت عزت و برگزیدگی ، مقربة مؤنث او و مادیان را بدان جهت نزدیک خود دارند تا گشن بدنژاد بر وی نجهد. (از منتهی الارب ) (ازآنندراج ). اسبی که برای عزت و شرف پیوسته نزدیک خوددارند. (ناظم الاطباء). || شتر تنگ بسته برای سو
مقربلغتنامه دهخدامقرب . [ م ُ ق َرْ رَ ] (ع ص ) نزدیک شده . (ناظم الاطباء). نزدیک داشته . نزدیک کرده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || اجازه به نزدیکی داده شده . آن که به وی اجازه ٔ دخول داده شده . آن که دارای نسبت نزدیک شده باشد. (ناظم الاطباء). آن که از نزدیکان و محارم شخص بزرگی است و پیش ا
مقربلغتنامه دهخدامقرب . [ م ُ ق َرْ رِ ] (ع ص ) نزدیک گرداننده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || قربانی کننده . (ناظم الاطباء). و رجوع به تقریب شود.
مقربلغتنامه دهخدامقرب .[ م ُ رِ ] (ع ص ) آن زن که نزدیک رسیده بود به زه ، وخر را نیز گویند (مهذب الاسماء). زن نزدیک زاییدن رسیده و همچنین اسب و گوسفند، و به شتر ماده گفته نشود. ج ، مقاریب . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). آبستن نزدیک به زائیدن . ج ، مقارب و مقاریب . (از اقرب الموارد). زن
میکربلغتنامه دهخدامیکرب . [ رُ ] (فرانسوی ، اِ) میکروب . جانوران ذره بینی بسیار کوچک . (از لغات فرهنگستان ). هر یک از موجودات زنده ٔ یک سلولی و ذره بینی (اعم از موجودات یک سلولی گیاهی یا حیوانی ) که غالباً بیماری زا می باشند. میکربها را معمولاً به سه دسته ٔ جانوری و گیاهی و ویروسها تقسیم می کن
مکربلغتنامه دهخدامکرب . [ م ِ رَ ] (ع اِ) هرچیزی که بدان زمین را جهت کشت شیار کنند. (ناظم الاطباء). ابزار شیار کردن زمین . (از ذیل اقرب الموارد).
مکربلغتنامه دهخدامکرب . [ م ُ رَ ] (ع ص ) بند اندام پر از پی . (منتهی الارب )(آنندراج ). مفصل اندام پر و ممتلی از پی . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || سخت و درشت و استوار از حبل و بنا و مفصل و جز آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). سخت و استوار از ریسمان و از بنا و از مفصل . (ناظم الاطباء) (
مکربلغتنامه دهخدامکرب . [ م ُ رِ ] (ع ص ) شتاب و گویند جاء مکرباً؛ ای مسرعاً. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
مقرباتلغتنامه دهخدامقربات . [ م ُ ق َرْ رِ ] (ع ص ، اِ) اعمال و عبادات را گویند. (فرهنگ اصطلاحات عرفانی جعفر سجادی ).
مقربةلغتنامه دهخدامقربة. [ م َ رَ / رِ / رُ ب َ ] (ع اِمص ) خویشی . (مهذب الاسماء) (ترجمان القرآن ). خویشی و نزدیکی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). قرب . نزدیکی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) <span
مقربةلغتنامه دهخدامقربة. [ م َ رَ ب َ ] (ع اِ) راه کوتاه . ج ، مقارب و مقاریب . (ناظم الاطباء). و رجوع به مَقْرَب شود.
مقربةلغتنامه دهخدامقربة. [ م ُ رَ ب َ ] (ع ص ، اِ)اسب ماده ٔ برگزیده . (آنندراج ). اسبی که برای شرف و عزت پیوسته نزدیک خود دارند. (ناظم الاطباء). اسبی که آخور و جای بستن آن را نزدیک گردانند به جهت برگزیدگی آن . (از اقرب الموارد). و رجوع به مُقْرَب شود.
مقربینلغتنامه دهخدامقربین . [ م ُرْ رَ ] (ع ص ،اِ) ملائکه ٔ کروبین . مقربون . (ناظم الاطباء). ج ِ مقرب . فرشتگان نزدیک . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || خویشان و نزدیکان پادشاه . (ناظم الاطباء).
مقاربلغتنامه دهخدامقارب . [ م َ رِ ] (ع اِ) ج ِ مُقرب . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به مقرب شود. || ج ِ مَقرب و مَقرَبة. (ناظم الاطباء). و رجوع به مقرب شود.
مقرباتلغتنامه دهخدامقربات . [ م ُ ق َرْ رِ ] (ع ص ، اِ) اعمال و عبادات را گویند. (فرهنگ اصطلاحات عرفانی جعفر سجادی ).
مقربةلغتنامه دهخدامقربة. [ م َ رَ / رِ / رُ ب َ ] (ع اِمص ) خویشی . (مهذب الاسماء) (ترجمان القرآن ). خویشی و نزدیکی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). قرب . نزدیکی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) <span
مقربةلغتنامه دهخدامقربة. [ م َ رَ ب َ ] (ع اِ) راه کوتاه . ج ، مقارب و مقاریب . (ناظم الاطباء). و رجوع به مَقْرَب شود.
مقربةلغتنامه دهخدامقربة. [ م ُ رَ ب َ ] (ع ص ، اِ)اسب ماده ٔ برگزیده . (آنندراج ). اسبی که برای شرف و عزت پیوسته نزدیک خود دارند. (ناظم الاطباء). اسبی که آخور و جای بستن آن را نزدیک گردانند به جهت برگزیدگی آن . (از اقرب الموارد). و رجوع به مُقْرَب شود.
مقربینلغتنامه دهخدامقربین . [ م ُرْ رَ ] (ع ص ،اِ) ملائکه ٔ کروبین . مقربون . (ناظم الاطباء). ج ِ مقرب . فرشتگان نزدیک . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || خویشان و نزدیکان پادشاه . (ناظم الاطباء).