مقررلغتنامه دهخدامقرر. [ م ُ ق َرْ رَ ] (ع ص ) قرارداده شده و با لفظ کردن مستعمل . (آنندراج ). قراریافته و ثبات ورزیده و برقرارشده و برپا و برقرار و معین و قرار داده و قرار داده شده و قرار گرفته و بندوبست شده .(ناظم الاطباء) : از خداوند اندیشند که سایه وحشت وی در دل ای
مقررلغتنامه دهخدامقرر. [ م ُ ق َرْ رِ ] (ع ص ) قرار و آرام دهنده . || برقرارکننده و ثبات ورزنده . || باج و خراج برقرارکننده . || به اقرار آورنده . || بیان کننده و راوی و روایت کننده .(ناظم الاطباء) : محرر این فصول و مقرر این وصول محمد عوفی ... می گوید. (لباب الالباب ،
مقررفرهنگ فارسی عمید۱. ثابت و برقرارشده؛ قراردادهشده؛ قراریافته؛ برقرار.۲. تقریرشده.⟨ مقرر داشتن: (مصدر متعدی) برقرار کردن؛ معین کردن؛ مقرر کردن.
مکررلغتنامه دهخدامکرر. [ م ُ ک َرْ رَ ] (ع ص ) باربار کرده شده . (غیاث ). باربار کرده شده و بارها گردانیده شده . (آنندراج ). باربار کرده و دوباره کرده . (ناظم الاطباء). دوباره . دوبار. دگرباره . دیگربار. باردیگر. باز. ازنو. نیز. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : در او
مکرگرلغتنامه دهخدامکرگر. [ م َ گ َ ] (ص مرکب ) حیله گر. مکار : دوراندیش ، کاهل ، دروغزن ، مکرگر... (التفهیم ص 325).
مکرردیکشنری فارسی به انگلیسیcontinual, frequent, recurrent, repeated, repetitious, repetitive, serial, twice-told
مقرراتلغتنامه دهخدامقررات . [ م ُ ق َرْ رَ ] (ع اِ) ج ِ مقرره . رجوع به مقرره شود. || در اصطلاح اداری و حقوقی ایران در دو مورد بکار رود: الف - به معنی عام شامل قانون ، تصویب نامه ، آئین نامه ، بخشنامه و هر چه که ضمانت اجرا داشته باشد ب - به معنی خاص در مقابل قانون (به معنی اخص ) استعمال می شود.
مقرراتیلغتنامه دهخدامقرراتی . [ م ُ ق َرْ رَ ] (ص نسبی ) منسوب به مقررات . رجوع به مقررات شود. || کسی که به رعایت دقیق مقررات و قوانین پای بند است . آنکه سخت پای بند اجرای کامل مقررات و قوانین است ، و این در ادارات ایران به کارمندانی اطلاق شود که در اجرای قوانین و روش های تعیین شده کمترین انحراف
مقررهلغتنامه دهخدامقرره . [ م ُ ق َرْ رَ رَ / رِ ] (از ع ، ص ) برقرار شده و برپا شده و معین شده و قرار داده شده . (ناظم الاطباء). تأنیث مقرر. ج ، مقررات . و رجوع به مقرر و مقررات شود.
مقرریلغتنامه دهخدامقرری . [ م ُ ق َرْ رَ ] (ص نسبی ) منسوب به مقرر. رجوع به مقرر شود. || (اِ) نوعی مواجب . راتبه . راستاد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). در قدیم به معنی حقوق و مواجب و وظیفه بکار می رفته است . (ترمینولوژی حقوق ، تألیف جعفری لنگرودی ). قرارداد دائمی و همیشگی و مستمری و راتب . (ن
مقرراتلغتنامه دهخدامقررات . [ م ُ ق َرْ رَ ] (ع اِ) ج ِ مقرره . رجوع به مقرره شود. || در اصطلاح اداری و حقوقی ایران در دو مورد بکار رود: الف - به معنی عام شامل قانون ، تصویب نامه ، آئین نامه ، بخشنامه و هر چه که ضمانت اجرا داشته باشد ب - به معنی خاص در مقابل قانون (به معنی اخص ) استعمال می شود.
مقرراتیلغتنامه دهخدامقرراتی . [ م ُ ق َرْ رَ ] (ص نسبی ) منسوب به مقررات . رجوع به مقررات شود. || کسی که به رعایت دقیق مقررات و قوانین پای بند است . آنکه سخت پای بند اجرای کامل مقررات و قوانین است ، و این در ادارات ایران به کارمندانی اطلاق شود که در اجرای قوانین و روش های تعیین شده کمترین انحراف
مقررهلغتنامه دهخدامقرره . [ م ُ ق َرْ رَ رَ / رِ ] (از ع ، ص ) برقرار شده و برپا شده و معین شده و قرار داده شده . (ناظم الاطباء). تأنیث مقرر. ج ، مقررات . و رجوع به مقرر و مقررات شود.
مقرریلغتنامه دهخدامقرری . [ م ُ ق َرْ رَ ] (ص نسبی ) منسوب به مقرر. رجوع به مقرر شود. || (اِ) نوعی مواجب . راتبه . راستاد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). در قدیم به معنی حقوق و مواجب و وظیفه بکار می رفته است . (ترمینولوژی حقوق ، تألیف جعفری لنگرودی ). قرارداد دائمی و همیشگی و مستمری و راتب . (ن
مقرری دارلغتنامه دهخدامقرری دار. [ م ُ ق َرْ رَ ] (نف مرکب ) گیرنده ٔ قرارداد همیشگی . (ناظم الاطباء). دارنده ٔ مقرری . آنکه صاحب مقرری است . و رجوع به مقرری شود.
سرعت مقررstatutory speedواژههای مصوب فرهنگستانسرعتی که حد آن بهوسیلۀ قانونگذار به تصویب رسیده است و معمولاً مناسب بزرگراههایی با طراحی و کارکرد و ویژگیهای محلی خاص است و لزوماً بهوسیلۀ تابلو اعلام نمیشود
فاصلۀ گذر مقررpolicy headwayواژههای مصوب فرهنگستانفاصلۀ گذر ازپیشتعیینشده که به تناسب ظرفیت نسبت به تقاضا بستگی ندارد