مقرونلغتنامه دهخدامقرون . [ م َ ] (ع ص ) بسته شده و پیوسته . (آنندراج ). نزدیک و نزدیک به هم و به هم بسته و متصل به هم و پیوسته و متصل و مرتبط و مربوط و نزدیک و مجاور و قرین . (ناظم الاطباء). پیوسته . مقابل مفروق . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : با چرخ پرستاره نگه کن
میکرونلغتنامه دهخدامیکرون . [ رُ ](فرانسوی ، اِ) واحد اندازه گیری قطر سلولها و میکربها و دیگر ذرات ذره بینی .
يَمْکُرُونَفرهنگ واژگان قرآننيرنگ مي کنند - مکر مي کنند (کلمه مکر به معناي آن است که با حيله شخصي را از هدفي که دارد منصرف کني ،وبه دو قسم است ، يکي به نحوه پسنديده مثل اينکه بخواهي با حيله او را به کاري نيک وا بداري ، و چنين مکري به خدا هم نسبت داده ميشود ، همچنان که خودش فرمود : و الله خير الماکرين . دوم به نحو نکوهيده و آن
مقرونهلغتنامه دهخدامقرونه . [م َ ن َ ] (ع ص ) تأنیث مقرون . نزدیک . نزدیک به هم .- مقرونه به قراین ؛ نزد منطقیان عبارت است از مقدمات ظنیه مانند فروباریدن باران به وجودابر. (از کشاف اصطلاحات الفنون ).
مقرونیتلغتنامه دهخدامقرونیت . [ م َ نی ی َ ] (ع مص جعلی ، اِمص ) نزدیکی و پیوستگی .(ناظم الاطباء). مقرون بودن . و رجوع به مقرون شود.
مقرونهلغتنامه دهخدامقرونه . [م َ ن َ ] (ع ص ) تأنیث مقرون . نزدیک . نزدیک به هم .- مقرونه به قراین ؛ نزد منطقیان عبارت است از مقدمات ظنیه مانند فروباریدن باران به وجودابر. (از کشاف اصطلاحات الفنون ).
مقرونیتلغتنامه دهخدامقرونیت . [ م َ نی ی َ ] (ع مص جعلی ، اِمص ) نزدیکی و پیوستگی .(ناظم الاطباء). مقرون بودن . و رجوع به مقرون شود.